بسم الله الذی لا اله الا هو
****بسم الله الذی لا اله الا هو****
دلی آشفته از سنگینی بار این همه ظلم..
تنی رنجور و خسته،پیر و نحیف..
غریب و بی کس میکشانند اورا..
با پای برهنه،بدون عمامه و با دستان بسته.
از فرط پیری گاه بر زمین مینشیند اما اورا به زور میکشند..
دلش با دیدن وضعیتی که دارد،به چند جا میرود..
کوچه،کوفه،بیابان..
آه...
دیگر قلم تاب گفتن ندارد...
ماجرا را کامل کتابت نمیکند چرا که قوت ندارد...
بگذار خود بگویم:
آقا جان سلام...
از بی تابی شما دل من بس غمین است..
یادم می آید روضه های شمارا و قطره قطره های اشک جاری میشود بر گونه هایم..
از عمق وجود، فریاد بر می آورم غریبا وا غریبا..
چه غربتی که حتی تکه سنگی هم به نشان شناسایی ان بر مزارت نیست..
زمانی شما را گنبد و گلمناری بود..
اما از حقد عده ای از جدی حرامی ویران شد...
خیالم پرواز میکند تا به غربتستان..
چه در رویا و چه در دنیا، غریب تر از شما پیدا نشد..
شما در اوج غربتد و من توان یاری تان را ندارم...
شرمنده ام آقا که چنین خاموشم..
آخر خروشم را ز من گرفته اند..
من زمانی میخروشیدم به یک نفرین بر اعداءتان اما حیف...
آقا جان..
کم کم حدیث هایتان راجب قاتل مادر فراموشم میشود چونکه میگویند مکن...
ولی اینک میخروشم با دمی جانانه از عمق وجودم..
به یک نفرین بر دشمن تو آقا جان...
بر دشمن آل مرتضی لعنت
**((میرزای بی تعلق))**
صبح شهادت امام صادق علیه السلام
دلی آشفته از سنگینی بار این همه ظلم..
تنی رنجور و خسته،پیر و نحیف..
غریب و بی کس میکشانند اورا..
با پای برهنه،بدون عمامه و با دستان بسته.
از فرط پیری گاه بر زمین مینشیند اما اورا به زور میکشند..
دلش با دیدن وضعیتی که دارد،به چند جا میرود..
کوچه،کوفه،بیابان..
آه...
دیگر قلم تاب گفتن ندارد...
ماجرا را کامل کتابت نمیکند چرا که قوت ندارد...
بگذار خود بگویم:
آقا جان سلام...
از بی تابی شما دل من بس غمین است..
یادم می آید روضه های شمارا و قطره قطره های اشک جاری میشود بر گونه هایم..
از عمق وجود، فریاد بر می آورم غریبا وا غریبا..
چه غربتی که حتی تکه سنگی هم به نشان شناسایی ان بر مزارت نیست..
زمانی شما را گنبد و گلمناری بود..
اما از حقد عده ای از جدی حرامی ویران شد...
خیالم پرواز میکند تا به غربتستان..
چه در رویا و چه در دنیا، غریب تر از شما پیدا نشد..
شما در اوج غربتد و من توان یاری تان را ندارم...
شرمنده ام آقا که چنین خاموشم..
آخر خروشم را ز من گرفته اند..
من زمانی میخروشیدم به یک نفرین بر اعداءتان اما حیف...
آقا جان..
کم کم حدیث هایتان راجب قاتل مادر فراموشم میشود چونکه میگویند مکن...
ولی اینک میخروشم با دمی جانانه از عمق وجودم..
به یک نفرین بر دشمن تو آقا جان...
بر دشمن آل مرتضی لعنت
**((میرزای بی تعلق))**
صبح شهادت امام صادق علیه السلام
- ۲.۰k
- ۳۱ مرداد ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط