دیدگاه ها (۱)

…| آهَنگے ڪہ دوســـــ‌ت داشتـــــمُ تِـــــــــــــــڪرار |…...

ڪودڪ ڪہ بودمـ...با دیدنـ تـــــاب...بـےدغدغہ...بـے نگرانے......

آمادم برا له کردن قولام زیر پام آمادمبرا یه خوابه ناب آمادم ...

اون مثل داداشم بودیعنی… اگه نگرانی داشت یا کمبودناهمواری داش...

پارت ۱۹

من قشنگ یادم خدابیامرز پدر بزرگم سالهای خیلی دور چون از اسبش...

گونی را انداختن روی دوششون و شروع کردند به شوخی و بازی با هم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط