ثروتمندزاده ای را در کنار قبر پدرش نشسته بود و در کنار او

ثروتمندزاده ای را در کنار قبر پدرش نشسته بود و در کنار او فقیرزاده ای که او هم در کنار قبر پدرش بود.

ثروتمندزاده با فقیرزاده مناظره می کرد و می گفت: صندوق گور پدرم سنگی است و نوشته روی سنگ رنگین است.

مقبره اش از سنگ مرمر فرش شده و در میان قبر، خشت فیروزه به کار رفته است، ولی قبر پدر تو از مقداری خشت خام و مشتی خاک، درست شده، این کجا و آن کجا؟

فقیرزاده در پاسخ گفت: تا پدرت از زیر آن سنگ های سنگین بجنبد، پدر من به بهشت رسیده است.
دیدگاه ها (۲)

این متن واقعا ارزش خوندن دارهتوی یک جمع بی حوصله نشسته بودم ...

پیش اقا #امام #زمان بودمـاقا داشتـ #ڪارامو و #گناهامو میدید ...

دِلَــــــم شِکَست وَقْتی فَهمیـــــدَم عشقم عاٰشِقِه طَــرَ...

آلیس گفت:"باورم نمی‌شود!" ملکه با تأسف گفت:"باورت نمی‌شود؟ د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط