پارت
پارت25
تهیونگ:نگاه کنید...اون یه برگهست!
نامجون برگه رو برداشت و با خوندن محتویات نامه ابرو هاش توی هم رفت...
نامجون:شت...این یه نامه تهدید آمیزه...وایسید کمپانی باید این چیزا رو ببینه...
و دوباره شروع کردبه عکس گرفتن...
جیمین:این یه مردم آزاری تمام معنایت...
جین شروع کرد به جمع کردن جعبه سرمهای رنگ...و بعد اونو کنار تاقچه روی یه میز گذاشت ته فردا اون رو بهکمپانی ببره...
......
آخرین چسب رو روی زخمای ات گذاشت و دستشو به لباش نزدیک کرد...آروم بوسه ای روس دست ات زد...
شوگا:ات...دیگه بهش فکر نکن بهتره بریم و غذامونو بخوریم...
عصر
ات داشت بازی انلاین میکرد و همون لحضه توی لایو بود و دونه دونه کامتن ها رو میخوند خوشبختانه بیشتر کامنت ها مثبت بود...
(کامنت های مختلف رو با¢نشون میدم)
¢ وایییی خدا من میدونستم شما دوتا با همید!
ات:(در جواب)ممنون از لطفت
¢ خب حالا میخوای کی جدا شید
ات:جداشم؟تازه دوست پسر رؤیاییمو پیدا کردم!
شوگا توی اتاقش نشسته بود و نا محسوس لایو ات رو میدی که با شنیدن(جداشم؟تازه دوست پسر رؤیاییمو پیدا کردم) خندهای روی لباش نشست...زود به طبقه پایین رفت...
دید ات داره بازی میکنه که رفت و توی کادر ایستاد...ات از کامنت ها متوجه شد شوگا پشت سرش ایستاده ...
شوگا :هی داری میبازی بزار یادت بدم...
ات:نه نه خودم میتون...
شوگا از پشت حصاری دور ات درست کرد و موس رو توی دستاش گرفت و شروع کرد به بازی کردن...حالا کاملا توی کادر بود...بعد از چند مین ات شوگا رو پس زد...
ات:خودمم میتونستم !(اخم کیوت)
شوگا با دیدن کیوت بازی ات چونشو گرفت و جلوی دوربین سیستم لباشو بوسید..و بعد از اروم مک زدن ازش جدا شد...
ات با تعجب بهش نگاه کرد..
ات:شوگا من تو لایومممم(حرصی)
انگاری که کامنت ها ترکیده بود...
¢ من الان چی دیدممممم؟
¢ هعییی لعنت به سینگلی
¢ یاااااااااا سینگل نشستههه
شوگا به ادامه راهش به طبقه بالا رفت و وارد اتاقش شد....
...
فردا عصر اتاق فکر مسابقات/
همه داشتن در مورد بازی دو روز دیگه صحبت میکردن...ات و جین مضطرب به هم نگاه میکردن...نامجون متوجه شد..
نامجون:جين ... چیزی شده...
جین:امم..راستش ...ات میخواد که توی مسابقه شرکت نکنه...
شوگا با عصبانیت پرسید
شوگا:بازی نکنه؟واسه چی؟
جین:خب راست هم میگه آسیب بدی به دستش وارد شده...
شوگا:ات...جین راست میگه؟
ات سرش رو پایین انداخت و سرشو تکون داد...
شوگا با عصبانیت پوشهای رو که دستش بود روی میز کوبید و از اتاق بیرون رفت...
جیمین:نترس چیزی نیست میره دوتا دور میزنه خوب میشه میاد...ات با ناراحتی و نگرانی سر تکون داد....
..............
ادامه دارد....
حمایت؟!
تهیونگ:نگاه کنید...اون یه برگهست!
نامجون برگه رو برداشت و با خوندن محتویات نامه ابرو هاش توی هم رفت...
نامجون:شت...این یه نامه تهدید آمیزه...وایسید کمپانی باید این چیزا رو ببینه...
و دوباره شروع کردبه عکس گرفتن...
جیمین:این یه مردم آزاری تمام معنایت...
جین شروع کرد به جمع کردن جعبه سرمهای رنگ...و بعد اونو کنار تاقچه روی یه میز گذاشت ته فردا اون رو بهکمپانی ببره...
......
آخرین چسب رو روی زخمای ات گذاشت و دستشو به لباش نزدیک کرد...آروم بوسه ای روس دست ات زد...
شوگا:ات...دیگه بهش فکر نکن بهتره بریم و غذامونو بخوریم...
عصر
ات داشت بازی انلاین میکرد و همون لحضه توی لایو بود و دونه دونه کامتن ها رو میخوند خوشبختانه بیشتر کامنت ها مثبت بود...
(کامنت های مختلف رو با¢نشون میدم)
¢ وایییی خدا من میدونستم شما دوتا با همید!
ات:(در جواب)ممنون از لطفت
¢ خب حالا میخوای کی جدا شید
ات:جداشم؟تازه دوست پسر رؤیاییمو پیدا کردم!
شوگا توی اتاقش نشسته بود و نا محسوس لایو ات رو میدی که با شنیدن(جداشم؟تازه دوست پسر رؤیاییمو پیدا کردم) خندهای روی لباش نشست...زود به طبقه پایین رفت...
دید ات داره بازی میکنه که رفت و توی کادر ایستاد...ات از کامنت ها متوجه شد شوگا پشت سرش ایستاده ...
شوگا :هی داری میبازی بزار یادت بدم...
ات:نه نه خودم میتون...
شوگا از پشت حصاری دور ات درست کرد و موس رو توی دستاش گرفت و شروع کرد به بازی کردن...حالا کاملا توی کادر بود...بعد از چند مین ات شوگا رو پس زد...
ات:خودمم میتونستم !(اخم کیوت)
شوگا با دیدن کیوت بازی ات چونشو گرفت و جلوی دوربین سیستم لباشو بوسید..و بعد از اروم مک زدن ازش جدا شد...
ات با تعجب بهش نگاه کرد..
ات:شوگا من تو لایومممم(حرصی)
انگاری که کامنت ها ترکیده بود...
¢ من الان چی دیدممممم؟
¢ هعییی لعنت به سینگلی
¢ یاااااااااا سینگل نشستههه
شوگا به ادامه راهش به طبقه بالا رفت و وارد اتاقش شد....
...
فردا عصر اتاق فکر مسابقات/
همه داشتن در مورد بازی دو روز دیگه صحبت میکردن...ات و جین مضطرب به هم نگاه میکردن...نامجون متوجه شد..
نامجون:جين ... چیزی شده...
جین:امم..راستش ...ات میخواد که توی مسابقه شرکت نکنه...
شوگا با عصبانیت پرسید
شوگا:بازی نکنه؟واسه چی؟
جین:خب راست هم میگه آسیب بدی به دستش وارد شده...
شوگا:ات...جین راست میگه؟
ات سرش رو پایین انداخت و سرشو تکون داد...
شوگا با عصبانیت پوشهای رو که دستش بود روی میز کوبید و از اتاق بیرون رفت...
جیمین:نترس چیزی نیست میره دوتا دور میزنه خوب میشه میاد...ات با ناراحتی و نگرانی سر تکون داد....
..............
ادامه دارد....
حمایت؟!
- ۲.۱k
- ۱۰ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط