p
p83
تو همین لحضه همه ارتش داشتن مقاومت میکردن ولی انسان ها دیگه کم کم داشتن خسته میشدن ولی شیاطین قوی تر بودن احساس خستگی نمیکردن
موجین خواست با شمشیرش بزنه به شوکای که شوکای با پاش زد رو پاش وباعث شد موجین بیفته زمین شوکای با شمشیر محکم زد رو شمشیرش که شمشیر موجین به اون طرف افتاد شمشیر خودشو گذاشت رو گردن موجین
شوکای.. وقتشه بمیری
خواست با شمشیرش بزنه موجین بکشه که شمشیر دیگه مانعش شد بله نئوهو بود نئوهو اومد تا با شوکای مبارزه کنه تو همین لحظه موجین شمشیرشو برداشت و دو نفری به شوکای حمله کردن
لئوو از دور دید که به شوکای حمله کردن خواست بره اما بخاطر سرباز های زیاد نمیتونست کاری کنه
نئوهو خیلی قوی بود تو مبارزه از جادوهم استفاده میکرد و این باعث میشد شوکای ضعیف تر از اونا بشه اما یکی تو همین لحضه به کمک شوکای اومد
شوکای به سمت راستش نگاه کرد دید چن ژیوان بود
چن ژیوان.. منتظر من بودی
شوکای ..اگه بگم نبودم دروغ گفتن
چن ژیوان ..خوبه پس بیا کارشون تموم کنیم
نئوهو.. فکر کردن میتونند از پس من بر بیان
مالچانیو.. وقتشه ماهم کم کم به جمعشون بپیوندیم برو و به افراد بگو در آماده باش جنگی باشن
فرمانده آسمانی..بله قربان
ژان چشماشو باز کرد و خودشو رو تخت دید اما نمیدونست کجاست به دور برش نگاه کرد ولی کسی نبود یادش افتاد چجوری این اتفاق براش افتاده برای همین لیژان دو سه بار صدا زد که سرپرست وارد اتاق شد
ژان.. من اینجا چیکار میکنم
سرپرست.. نگران نباش تو جات امن هست
ژان.. خواهرم خوبه
سرپرست.. اون خوبه تو سلیب اتشه
ژان.. ما کجاییم
سرپرست.. تو نیانگما تو قلعه کوهستانی
ژان.. اینجا چیکار میکنیم
سرپرست ..تو سلیب اتش جنگ شده تمام ارتش پنج قلمرو با شیاطین در حال جنگ هستن
ژان.. ییبو چی شد
سرپرست ..اون بعد موفقیت چهره الاهی شکست و بی هوش شد الان حتما دیگه به هوش اومد
ژان.. واقعا این عالیه
سرپرست ..میدونی بعد شکستن چهره الاهی وقتی به زمین افتاد چی اونو از مرگ نجات داد
ژان.. چی
سرپرست.. یک اژدها
ژان.. یک اژدها چطور ممکنه
سرپرست ..درسته اون موقع من فهمیدم ییبو قدرتی که تو بدنش داره نه تنها قادر به کنترل انسان هاست بلکه میتونه اژدها ها رو هم کنترل کنه
ژان ..واقعا اما مگه فقط کسی که خون قلمرو آسمانی داره نمیتونه به اژدها مسلط بشه فکر میکردم این کار مالچانیو هستش
سرپرست.. درسته که مالچانیو تو قلمروی آسمانی هستش اما اون شاهزاده اسمانی نیست
ژان ..چی نیست پس کیه
سرپرست.. ییبو کسیه که وارث پادشاه قبلی انالیندا بود
ژان ..پس برای همینه میتونه از شمشیرش استفاده کنه و فرمانروا سه سرزمین بشه اما چطوری مگه اون پسر شن نیست
سرپرست.. نه همه چیز از خیلی وقته پیش شروع شد من وشن بهترین پیشگوهای سرزمین آسمانی بودیم میدونستیم اون پسری که تو شکم مین هوا بود قراره کار های بزرگی کنه و به دنیا حکومت کنه اون موقع باورم نمیشد شن دوست دوران کودکیم بتونه به همه دروغ بگه اون به پادشاه انالیندا گفت پسرش شومه در حالی که بر عکس بود اون پسر کسی بود که باعث میشد دیگه هیچ اژدهایی به زمین حمله نکنه و این باعث خشم شن شد چونکه کسی بود که میخواست قدرت تو دستاش داشته باشه وقتی فهمید قدرتی که تو بدن ییبو هست با قدرت کریستال برابری میکنه که میتونه بکنه اینه که از ییبو استفاده کنه تا بتونه به دنیا حکومت کنه حتا تا حدی پیش رفت که پسر خودشو رها کرد تا بتونه ییبو به عنوان پسرش بزرگ کنه
ژان.. پس مالچانیو در اصل پسر شن هست خودشم اینو میدونه
سرپرست.. نه اون موقع من برای نجاتش پیش رفتم اونو با خودم بردم به قلمرو آسمانی تا اونجا به جای ییبو بزرگ بشه به عنوان پسر پادشاه اسمانی
ژان ..پس شما اونو به فرقه آسمانی بردید پادشاه آسمانی میدونه قضیه چیه
سرپرست.. نه اگه بفهمه مالچانیو میکشه مالچانیو فقط با ییبو بخاطر این لج داره که فکر میکنه پدر ییبو باعث مرگ پدرش بود اما نمیدونه شن پدر خودشه
ژان.. یعنی اون قدرتی که در مالی شان بود مال ییبو بوده
سرپرست ..اون موقع که پادشاه انالیندافکر کرد پسرش قدرت شیطانی داره اینو با پدرت شیانگفی در میان گذاشت و در آخر تصمیم به مهر موم کردن این قدرت گرفتن اما موقع که ییبو اومد به مالیشان این قدرت دوباره به بدنش برگشت
ژان ..حالا باید چجوری این قضیه صابت کنیم
سرپرست.. فقط یک کتیبه توقلمرو آسمانی هست که میتونه این قضیه صابت کنه مخفیانه به قلمرو آسمانی برو و دلربارو نجات بده اون میتونه کمکت کنه اونو پیدا کنی
ژان.. همین کارو میکنم
تو همین لحضه همه ارتش داشتن مقاومت میکردن ولی انسان ها دیگه کم کم داشتن خسته میشدن ولی شیاطین قوی تر بودن احساس خستگی نمیکردن
موجین خواست با شمشیرش بزنه به شوکای که شوکای با پاش زد رو پاش وباعث شد موجین بیفته زمین شوکای با شمشیر محکم زد رو شمشیرش که شمشیر موجین به اون طرف افتاد شمشیر خودشو گذاشت رو گردن موجین
شوکای.. وقتشه بمیری
خواست با شمشیرش بزنه موجین بکشه که شمشیر دیگه مانعش شد بله نئوهو بود نئوهو اومد تا با شوکای مبارزه کنه تو همین لحظه موجین شمشیرشو برداشت و دو نفری به شوکای حمله کردن
لئوو از دور دید که به شوکای حمله کردن خواست بره اما بخاطر سرباز های زیاد نمیتونست کاری کنه
نئوهو خیلی قوی بود تو مبارزه از جادوهم استفاده میکرد و این باعث میشد شوکای ضعیف تر از اونا بشه اما یکی تو همین لحضه به کمک شوکای اومد
شوکای به سمت راستش نگاه کرد دید چن ژیوان بود
چن ژیوان.. منتظر من بودی
شوکای ..اگه بگم نبودم دروغ گفتن
چن ژیوان ..خوبه پس بیا کارشون تموم کنیم
نئوهو.. فکر کردن میتونند از پس من بر بیان
مالچانیو.. وقتشه ماهم کم کم به جمعشون بپیوندیم برو و به افراد بگو در آماده باش جنگی باشن
فرمانده آسمانی..بله قربان
ژان چشماشو باز کرد و خودشو رو تخت دید اما نمیدونست کجاست به دور برش نگاه کرد ولی کسی نبود یادش افتاد چجوری این اتفاق براش افتاده برای همین لیژان دو سه بار صدا زد که سرپرست وارد اتاق شد
ژان.. من اینجا چیکار میکنم
سرپرست.. نگران نباش تو جات امن هست
ژان.. خواهرم خوبه
سرپرست.. اون خوبه تو سلیب اتشه
ژان.. ما کجاییم
سرپرست.. تو نیانگما تو قلعه کوهستانی
ژان.. اینجا چیکار میکنیم
سرپرست ..تو سلیب اتش جنگ شده تمام ارتش پنج قلمرو با شیاطین در حال جنگ هستن
ژان.. ییبو چی شد
سرپرست ..اون بعد موفقیت چهره الاهی شکست و بی هوش شد الان حتما دیگه به هوش اومد
ژان.. واقعا این عالیه
سرپرست ..میدونی بعد شکستن چهره الاهی وقتی به زمین افتاد چی اونو از مرگ نجات داد
ژان.. چی
سرپرست.. یک اژدها
ژان.. یک اژدها چطور ممکنه
سرپرست ..درسته اون موقع من فهمیدم ییبو قدرتی که تو بدنش داره نه تنها قادر به کنترل انسان هاست بلکه میتونه اژدها ها رو هم کنترل کنه
ژان ..واقعا اما مگه فقط کسی که خون قلمرو آسمانی داره نمیتونه به اژدها مسلط بشه فکر میکردم این کار مالچانیو هستش
سرپرست.. درسته که مالچانیو تو قلمروی آسمانی هستش اما اون شاهزاده اسمانی نیست
ژان ..چی نیست پس کیه
سرپرست.. ییبو کسیه که وارث پادشاه قبلی انالیندا بود
ژان ..پس برای همینه میتونه از شمشیرش استفاده کنه و فرمانروا سه سرزمین بشه اما چطوری مگه اون پسر شن نیست
سرپرست.. نه همه چیز از خیلی وقته پیش شروع شد من وشن بهترین پیشگوهای سرزمین آسمانی بودیم میدونستیم اون پسری که تو شکم مین هوا بود قراره کار های بزرگی کنه و به دنیا حکومت کنه اون موقع باورم نمیشد شن دوست دوران کودکیم بتونه به همه دروغ بگه اون به پادشاه انالیندا گفت پسرش شومه در حالی که بر عکس بود اون پسر کسی بود که باعث میشد دیگه هیچ اژدهایی به زمین حمله نکنه و این باعث خشم شن شد چونکه کسی بود که میخواست قدرت تو دستاش داشته باشه وقتی فهمید قدرتی که تو بدن ییبو هست با قدرت کریستال برابری میکنه که میتونه بکنه اینه که از ییبو استفاده کنه تا بتونه به دنیا حکومت کنه حتا تا حدی پیش رفت که پسر خودشو رها کرد تا بتونه ییبو به عنوان پسرش بزرگ کنه
ژان.. پس مالچانیو در اصل پسر شن هست خودشم اینو میدونه
سرپرست.. نه اون موقع من برای نجاتش پیش رفتم اونو با خودم بردم به قلمرو آسمانی تا اونجا به جای ییبو بزرگ بشه به عنوان پسر پادشاه اسمانی
ژان ..پس شما اونو به فرقه آسمانی بردید پادشاه آسمانی میدونه قضیه چیه
سرپرست.. نه اگه بفهمه مالچانیو میکشه مالچانیو فقط با ییبو بخاطر این لج داره که فکر میکنه پدر ییبو باعث مرگ پدرش بود اما نمیدونه شن پدر خودشه
ژان.. یعنی اون قدرتی که در مالی شان بود مال ییبو بوده
سرپرست ..اون موقع که پادشاه انالیندافکر کرد پسرش قدرت شیطانی داره اینو با پدرت شیانگفی در میان گذاشت و در آخر تصمیم به مهر موم کردن این قدرت گرفتن اما موقع که ییبو اومد به مالیشان این قدرت دوباره به بدنش برگشت
ژان ..حالا باید چجوری این قضیه صابت کنیم
سرپرست.. فقط یک کتیبه توقلمرو آسمانی هست که میتونه این قضیه صابت کنه مخفیانه به قلمرو آسمانی برو و دلربارو نجات بده اون میتونه کمکت کنه اونو پیدا کنی
ژان.. همین کارو میکنم
- ۸.۴k
- ۱۶ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط