جمهوریاسلامیایران

#جمهوری_اسلامی_ایران
#تابع_قوانین_ویسگون
#Operation_Love
#عملیات_عشق
پارت هفتم
با همکاری:https://wisgoon.com/60.96
رفتم تو اتاقم و شروع کردم به گریه کردن که خوابم برد..
بیدار شدم خواستم تکون بخورم که دیدم جئون از پشت بغلم کرده
سعی کردم از بغلش بیام بیرون
دستشو دور کمرم سفت تر کرد
ات:و....ولم کن
کوک:هیششش بخواب کوچولو
نگاهش کردم
میترسیدم کاری کنم پس فقط سعی کردم بخوابم
کوک:انقد تکون نخور
ات:م... میشه بزاری برم؟ک.... کار دارم خواهش میکنم (اشک)
دستاشو باز کرد رفتم
شب
تو وسایلام داشتم دنبال گوشیم میگشتم که جئون اومد
کوک: دنبال چی میگردی
ات:گوشیمو ندیدی؟
کوک:دست منه
ات:گوشیمو بده لطفاااااا((کیوت))
ویو کوک
نتونستم به کیوتیش نه بگم
کوک:باشه بیا بریم تا بهت بدمش
رفتیم سمت اتاق کارم تا بهش بدم
کوک:بگیرش
ات: ممنونننن((ذوق))
کوک:((لبخند))
ویو ات:
رفتم سمت اتاقم که بخوابم رفتم رو تخت داشتم می‌خوابیدم که کوک اومد
ات:چیشده چرا اومدی اینجا
کوک:اینجا اتاق منه ها((معمولی))
ات:چی؟؟؟؟ پس من کجا بخوابم
کوک:باید همینجا بخوابی
ات:((ناراحت))
دراز کشیدم که بخوابم اومد رو تخت
بالشتمو برداشتم خواستم برم سمت کاناپه که دستمو گرفت و کشید
افتادم تو بغلش دستاشو دورم حلقه کرد
کوک؛باید اینجا بخوابی
دیدگاه ها (۱۰)

#جمهوری_اسلامی_ایران#تابع_قوانین_ویسگون#Operation_Love#عملیا...

گفته بودم عکس لباسشو میزارم

#جمهوری_اسلامی_ایران#تابع_قوانین_ویسگون#Operation_Love#عملیا...

دیشب یادم رفت عکس لباسشو بزارم ببخشید 💔

پارت ۴۱با حس نوازش های کسی بیدار شدم نفسم تنگ شده بود و داشت...

رمان عشق و نفرت جنبه ندارید لطفاً نخونیدپارت۸ویو ات : ما رفت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط