خدا شب ه تو را آفرید شاعر شد

خدا شبے ڪه تو را آفرید؛ شاعر شد
همین ڪه روح خودش را دمید؛ شاعر شد

بجاے سجده فقط گفته بود ڪِل بڪشند !
و آنقدر "فتبارڪ...." شنید؛ شاعر شد

بهشت توطئه ے راندن تو در سر داشت
و سیبِ وسوسه ات را ڪه چید شاعر شد

خبر رسید؛ هبوط تو نیز در راه است
خبر به گوش زمین تا رسید شاعر شد

مسیرِ آمدنت را به هم خبر دادند
ستاره رد شدنت را ڪه دید شاعر شد

میان پیرهنت باد از تپش افتاد
نسیم؛ عطر تنت را چشید شاعر شد

یڪے شبیه من اما به جاے اینهمه حُسن
میان آتش عشقت پرید؛ شاعر شد !

#سیدعباس‌محسن‌زاده

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
💫🎋
دیدگاه ها (۲)

دارم عادت میدهم دل را به بوی رفتنتعشق هم رسوا شده از آبروی ر...

من گرفتارِ همان دردم که درمانش تویی ساکنِ ویرانه ای هستم...

امروز هم به خاطره پیوست ، می روم من ، آنی ام كه یکسره از دست...

همه‌ے مردم این ‌شهر عذابم ‌ڪردند!در نبودت همگے خانه خرابم ڪر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط