آغوشاستاد

#آغوش_استاد🌙
#پارت31

باچشمای گردشده نگاهش کردم وگفتم:

_چشمات ودرویش کن بی حیا

خندیدوگفت:

_اوف جون

خندیدم ورفتم سمت اتاقم که غزل گفت:

_لباس ندارم بهم لباس بده

سری تکون دادم ودر اتاقم وبستم و حموم واز دور خودم باز کردم و ست سفید لباس زیرم

وبرداشتم وبا تاب وشلوارکی پوشیدم وبرای غزل هم بلوز وشلواری گذاشتم روتخت...

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - ‌‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‌‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎
دیدگاه ها (۳)

#اغوش_استاد🌙#پارت30حرصی نگاهم کرد خواست مورد عنایتم قرار بده...

#اغوش_استاد🌙#پارت32رفتم سمت آشپزخونه نگاهی به غذا انداختم وب...

#اغوش_استاد🌙#پارت29بعدازاینکه لباسام وعوض کردم رفتم سمت آشپز...

#آغوش_استاد🌙#پارت28_من وتهدیدمیکنی بچرخ تابچرخیم دکتر امیرعل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط