شراب سرخ پارت
شراب سرخ پارت ۱۲۰
اسلاید بعد استوری درخواستی
#red_wine #red_wine🍷
تهیونگ ویو-
با شنیدن صداهای نامفهوم اطرافم به سختی پلک های سنگینم باز کردم..
حس میکردم دو تا وزنه پنجاه کیلویی روی چشمام انداختن..
با گشودن چشمام اول سفیدی و بعد تصویر تار نامجون جلو روم قرار گرفت..
کم کم مغزم ریکاوری شد و اتفاقات درون سرم مرتب مرور شد..
ا.ت...
او کجاست ؟
با فکر اینکه حتما در گوشه کناری از اتاق است سرم را چرخاندم تا شاید اندام دخترانه اش را ببینم.
اما نامجون و شخص دیگری که کنارم بود جلوی دیدم را گرفته بودند.
گلوم خشک بود و این خشک بودنش کلی اوقاتم را به کامم تلخ میکرد..
با همان صدای ضعیف که ازش بیزار بودم خطاب به نامجون لب زدم: ا.ت...
کم کم تصاویر واضح تر شد و تصویر جیمین و جک هم کنار تختم واضح تر دیدم، اما درون اتاق خبری از ا.ت نبود.
همین باعث شد قلبم تیر بکشد..
این دختر کجا بود!
حتی دلم نمیخواست به نبودش فکر کنم..
ممکن بود از بیهوشی من استفاده کرده باشه و رفته باشه؟!!
نامجون سرشو پایین اورد و پرسید: چیزی میخوای؟
قبل اینکه بخوام دوباره اسم ا.ت بیارم صدای دکتر بالای سرم امد: خب بعد چهل و هشت ساعت بیمار ما هم بهوش اومد..بزارین ببینم حالت بیمار مون چطوره..
نامجون و بقیه اطراف تخت خلوت کردن و دکتر به همراه پرستار برای معاینه پیش قدم شد...
چهل و هشت ساعت!!
اسلاید بعد استوری درخواستی
#red_wine #red_wine🍷
تهیونگ ویو-
با شنیدن صداهای نامفهوم اطرافم به سختی پلک های سنگینم باز کردم..
حس میکردم دو تا وزنه پنجاه کیلویی روی چشمام انداختن..
با گشودن چشمام اول سفیدی و بعد تصویر تار نامجون جلو روم قرار گرفت..
کم کم مغزم ریکاوری شد و اتفاقات درون سرم مرتب مرور شد..
ا.ت...
او کجاست ؟
با فکر اینکه حتما در گوشه کناری از اتاق است سرم را چرخاندم تا شاید اندام دخترانه اش را ببینم.
اما نامجون و شخص دیگری که کنارم بود جلوی دیدم را گرفته بودند.
گلوم خشک بود و این خشک بودنش کلی اوقاتم را به کامم تلخ میکرد..
با همان صدای ضعیف که ازش بیزار بودم خطاب به نامجون لب زدم: ا.ت...
کم کم تصاویر واضح تر شد و تصویر جیمین و جک هم کنار تختم واضح تر دیدم، اما درون اتاق خبری از ا.ت نبود.
همین باعث شد قلبم تیر بکشد..
این دختر کجا بود!
حتی دلم نمیخواست به نبودش فکر کنم..
ممکن بود از بیهوشی من استفاده کرده باشه و رفته باشه؟!!
نامجون سرشو پایین اورد و پرسید: چیزی میخوای؟
قبل اینکه بخوام دوباره اسم ا.ت بیارم صدای دکتر بالای سرم امد: خب بعد چهل و هشت ساعت بیمار ما هم بهوش اومد..بزارین ببینم حالت بیمار مون چطوره..
نامجون و بقیه اطراف تخت خلوت کردن و دکتر به همراه پرستار برای معاینه پیش قدم شد...
چهل و هشت ساعت!!
- ۶.۱k
- ۲۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط