از غمت در سینه ام دل بی قراری میکند

.
از غَمَت در سینه ام دل بی قراری میکند
چَشمِ سوزانـم زِ دردت گریه زاری میکند

گُر گرفتم آتشم ! جـانم بگیری بهتر است
فکرِ عاشق با نگاهت مِی گُساری  میکند

پای من دنبال یادت میدود در کوچه ها
جستجوی باطلی ! دل بی قراری می کند

ماه من در پشت ابری گم شدن سهمم نبود
شک ندارم آهِ من صَد زخم ِ کاری میکند

پشت دستم داغ ِحَسرَت میگذارم با زغال
درکتابی خوانده ام غم جمله جاری میکند
دیدگاه ها (۱)

با من بگو که اینهمه احساس ، خواب نیست یا آب هم به پاکیِ ایــ...

قسم به خوبی حالم...شبی که می آیی..قسم به شعر و ترانه....شب و...

قلم عاشق شد و دل را به دلت تار نوشتنت به نت شعر و غزل بروی گ...

(یک نفر نیست بگوید که چرا گریانی؟)که چرا باز شدی در قفس ات ز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط