پارت

#پارت238

فرشید وسط هال ایستاده بود و با عصبانیت عاطفه را نگاه می کرد.

عاطفه با خونسردی کامل و گفت:

‌_خب من ازش خوشم اومده!

فرشید اینبار به عاطفه هجوم برد و گوشی را از دستش کشید!

_غلط کردی!!

روزبه و مهری که از اتاق بیرون آمده بودند ، با تعجب فرشید را نگاه می کردند.

مهرنوش_چتون شده؟

عاطفه برگشت و با دیدن مهری خنده اش گرفت.

روزبه_چته فرشید داد و هوار راه انداختی؟

فرشید چشم غره ای به عاطفه رفت و گوشی اش را در جیب شلوارش گذاشت ، ظرف سالاد را از روی زمین برداشت و به طرف آشپزخانه رفت.

_یکم دیگ ناهار آمادس.

روزبه که نفهمیده بود قضیه چه بود به عاطفه نگاه کرد و منتظر ماند توضیح دهد.

عاطفه بیشتر از این نتوانست خودش را کنترل کند ، با صدا خندید و برای اینکه بیشتر فرشید را حرص دهد خنده اش را بیشتر کرد.

فرشید برگشت و دست هایش را محکم روی اپن کوبید.

_خیلی پرویی هااا !
رو اعصاب من راه میری بعد هرهر میخندی؟؟
نخند ببینم..

مهرنوش متعجب از این رفتار فرشید ‌، ضربه ای به سر عاطفه زد.

_خفه دیگ تو ام ! نیشتو ببند.

...
دیدگاه ها (۱)

#پارت239فرشید سراسیمه و کلافه بین کابینت ها میگشت !در آخر عص...

#پارت240عاطفه از جایش بلند شد و وارد آشپزخانه شد.فرشید پشتش ...

#پارت237مهری رو بر گرداند و خواست با قهر از بالکن بیرون بزن...

#پارت236مهری هم به تبعیت از روزبه به نرده های بالکن تکیه داد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط