خندهات ساخت و ساز اخم تو ویرانیها

خنده‌ات ساخت و ساز، اخم تو ویرانی‌ها
گیسوانت گرهِ کورِ پریشانی‌ها

اشک تو درصدد حمله‌ی قلبی به من است
یورش آورده به من لشکر اشکانی‌ها

نقش ابروی تو را جای مدل در سر داشت
طاق‌ها ساخت اگر دولتِ ساسانی‌ها

از لب سرخ تو حرفی نزدم؛ می‌ترسم
زعفران باد کند دست خراسانی‌ها!

چشم تو، جنگل سبزی‌ست در آغوش خزر
آشنایند به این منظره گیلانی‌ها

دُرّی و در دلِ یک مشت پُر از مروارید
نادری باز در انبوهِ فراوانی‌ها...

#جواد_منفرد
دیدگاه ها (۲)

می‌خواهمت، می‌دانی اما باورت نیستفکری به جز نامهربانی در سرت...

مات چشمان توأم، اما دلم درگیر نیستاز تو ای یوسف دلم سیر است ...

دل ما را نه شبِ تار به این روز انداخت نه پریشانیِ دلدار به ا...

در میان شاخه هایت باد ،میخواهم چه کار؟در کمند دام تو صیاد می...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط