گاهی نفسی هست ولی هم نفسی نیست

گاهی نفسی هست٬ ولی هم نفسی نیست
درهرنفست هم نفست هیچ کسی نیست
آنقدرغریبی که دراین شهر درندشت
دنیای تو اندازه ی کنج قفسی نیست
باید که هوایی به سرت داشته باشی
درقلب زمستانی ات امّا هوسی نیست
تلخ است که راضی شده باشی به دغل ها
شیرین شده باشی و ببینی مگسی نیست...!
تنهاییت آنقدر بزرگ است که پیشش
خوشبختیت اندازه ی حجمِ عدسی نیست
کبریت بکش روی خودت شاعر بدبخت!
فریاد بزن! داد بزن! دادرسی نیست
لعنت به توکه هرنفست مژده ی درد است
گاهی نفسی هست٬ ولی هم نفسی نیست...
دیدگاه ها (۳)

،،ساغرم بشکسته ساقی می بده تا سر کشم کاش میشد داخل میخ...

ای یار جفاکرده پیوندبریدهاین بود وفاداری و عهد تو ندیدهدر کو...

خوش به حال من و دریا و غروب و خورشیدو چه بی ذوق جهانی که مرا...

نگاهت می‌کنم خاموش و خاموشی زبان داردزبان عاشقان چشم است و چ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط