پوان شکسته

𝗕𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻 𝗣𝗼𝗶𝗻𝘁𝗲 {پوانِ شکسته}
𝗣𝗮𝗿𝘁 𝟯𝟳


آفتاب کم‌جون عصر از لای پرده‌های سفید رد می‌شد و اتاق ا.ت رو پر از نور نارنجی کرده بود.
می‌سوک آروم در اتاق رو باز کرد.
یه نگاهی به اطراف انداخت ...
تخت نامرتب، کتاب‌های باز روی میز، چند برگه‌ی پر از یادداشت، و لیوان قهوه‌ی نیمه‌خالی.

با آهی خسته گفت..
می‌سوک: دوباره دیشب تا دیر وقت درس خونده…


خم شد و دفترها رو مرتب کرد.
روی یکی از صفحات نوشته بود..
"نباید جا بزنم… حتی اگه خسته‌م"



دستش لحظه‌ای روی جمله موند.
بعد دفتر رو بست و زیر لب گفت..

می‌سوک: همش داره با خودش می‌جنگه.



پدر ا.ت از چارچوب در نگاهش کرد. روزنامه‌ای توی دست داشت، اما دیگه حوصله‌ی خوندنش رو نه.

جین‌وو: باز داری اتاقش رو زیر و رو می‌کنی؟ بذار خودش جمع کنه، باید یاد بگیره مسئول باشه.



مادر ا.ت لبخند تلخی زد.

می‌سوک: مسئوله… بیشتر از اون چیزی که باید باشه.



جین‌وو وارد اتاق شد، ایستاد کنار میز و گفت..
جین‌وو: صبح که رفت، چیزی گفت؟
می‌سوک: فقط گفت باید تا عصر پروژه‌شو تحویل بده. گفت شاید دیر برگرده.



سری تکون داد، بعد به تابلوی کوچیکی که کنار تخت بود خیره شد. طرحی از یه صحنه‌ی رقص… خطوط ظریف و کشیده.

جین‌وو: این نقاشی رو خودش کشیده؟
می‌سوک: آره. از وقتی یادمه، عاشق طراحی بوده. ولی چند وقته… بیشتر نقاشیِ آدمایی رو می‌کشه که دارن حرکت می‌کنن. نمی‌دونم چرا



جین‌وو لبشو به دندون گرفت.
جین‌وو: گاهی حس می‌کنم از یه چیزی دوریم… انگار یه بخش از زندگیشو از ما قایم می‌کنه.



می‌سوک سکوت کرد.
دستش رو روی قاب عکس کوچیکی گذاشت که ا.ت توش بچه بود، با لبخندی پهن و یه دامن سفید پفی.

می‌سوک: همیشه با رقص می‌خندید. یادته؟ هر وقت ناراحت می‌شد، آهنگ می‌ذاشت و می‌چرخید تا گریه‌ش دربیاد.



پدر ا.ت اخم کرد.

جین‌وو: رقص…؟ اون چیزا دیگه بچه‌بازیه. حالا وقتشه روی درسش تمرکز کنه. دنیا جای بازی نیست.



مادر ا.ت آهی کشید.

می‌سوک: می‌دونم… فقط گاهی دلم می‌خواد یه بار، فقط یه بار، دوباره ببینم با اون لبخندِ واقعی می‌خنده.



سکوتی بینشون افتاد.
صدای ساعت دیواری با هر تیک‌تاک انگار سنگین‌تر می‌شد.

مادر ا.ت آروم گفت..

می‌سوک: چند شبه خواب درست و حسابی نداره. از دانشگاه که میاد، میره بیرون. میگه کتابخونه‌ست، ولی برمی‌گرده خسته‌تر از همیشه به نظر میاد…



پدر ا.ت با لحنی شکاک گفت..

جین‌وو: شاید کار می‌کنه. شاید می‌خواد خرج خودش رو دربیاره.
ولی چرا قایم‌کاری؟ چرا نمیگه؟



مادر ا.ت لبخند تلخی زد.

می‌سوک: شاید چون فکر می‌کنه نمی‌فهمیمش.
مکث کرد و با صدایی پایین‌تر گفت..
می‌سوک: شاید چون می‌ترسه قضاوتش کنیم.



پدر ا.ت به سمت در رفت، ولی قبل از بیرون رفتن گفت..

جین‌وو: من فقط می‌خوام موفق بشه… نمی‌خوام اشتباه کنه.



مادر ا.ت سرش رو پایین انداخت، نگاهش هنوز روی دفتر بسته‌ی ا.ت بود.
زیر لب زمزمه کرد..

می‌سوک: شاید موفقیت از نگاه اون با نگاه ما فرق داره…

بعد از چند لحظه سکوت، دفتر رو توی کشوی میز گذاشت و در رو بست.
نور آخر عصر روی دیوار افتاده بود، درست روی همون طرح نیمه‌کاره‌ی رقص…
که هنوز، تموم نشده بود.

شرمنده فقط تونستم همین یه پارت رو بزارم♡
دیدگاه ها (۲۸)

𝗕𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻 𝗣𝗼𝗶𝗻𝘁𝗲 {پوانِ شکسته}𝗣𝗮𝗿𝘁 𝟯𝟴[ویو ا.ت]صدای آخرین نت موس...

𝗕𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻 𝗣𝗼𝗶𝗻𝘁𝗲 {پوانِ شکسته}𝗣𝗮𝗿𝘁 𝟯𝟵[ویو ا.ت]پوان‌هام رو با اح...

𝗕𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻 𝗣𝗼𝗶𝗻𝘁𝗲 {پوانِ شکسته}𝗣𝗮𝗿𝘁 𝟯𝟲[ویو تهیونگ]چهار روز گذشت....

𝗕𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻 𝗣𝗼𝗶𝗻𝘁𝗲 {پوانِ شکسته}𝗣𝗮𝗿𝘁 𝟯𝟱قلبم از عصبانیت به سینه‌م ...

تکپارتی اسمات درخواستی از جین

ا،ت دلش میخواست هر کاری ممکنه بکنه تا بفهمه هیون درواقع کیه ...

●بال های سیاه و سفید○پارت 15

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط