پشیمونی
پشیمونی..
پارت.۱۴
ویو نویسنده
(بچه ها اینجا یه مدت از اومدن جنا گذشته)
کوک: من بدجور دوست دارم..جدیم..من با جونگی حرف میزنم..
جنا: کوک..دیونه شدی.؟من ازت بزرگترم..تازه شرایطمون به هم نمیخوره..
کوک: مگه شرایط تو چیه؟
جنا: هوففف...هیچی
کوک: نگران جونگهی نباش..امروز تو باشگاه بهش میگم..
جنا: با هم میگیم..
جونگ کوک لبخندی زد و با دستاش صورت جنا رو لمس کرد.
(باشگاه)
کوک: جونگهی یک ساعته اخم کردی و ورزش میکنی..من که گناهی نکردم.
جونگهی ورزش کردن رو ول کرد و گفت.
جونکعی: شما به درد هم نمیخورید.. جنا چند سال ازت بزرگتره..
جنا: داداش سن فقط عدده.
کوک: راست میگه.
جونگهی نگاهی به جنا انداخت.
نگاهش میگفت
<جنا تو که میدونی شغلت خطرناکه>
جونگهی: جنا..هر اتفاقی بیوفته خودت میدونی..من نیستم.
جنا جونگهی رو بغل کرد و گفت:
جنا: فدات شم داداشییی
پایان فلش بک
ادامه دارد...
حمایت کنید..
لایکا بیست به بالا
کامنت مهم نیست🫠
پارت.۱۴
ویو نویسنده
(بچه ها اینجا یه مدت از اومدن جنا گذشته)
کوک: من بدجور دوست دارم..جدیم..من با جونگی حرف میزنم..
جنا: کوک..دیونه شدی.؟من ازت بزرگترم..تازه شرایطمون به هم نمیخوره..
کوک: مگه شرایط تو چیه؟
جنا: هوففف...هیچی
کوک: نگران جونگهی نباش..امروز تو باشگاه بهش میگم..
جنا: با هم میگیم..
جونگ کوک لبخندی زد و با دستاش صورت جنا رو لمس کرد.
(باشگاه)
کوک: جونگهی یک ساعته اخم کردی و ورزش میکنی..من که گناهی نکردم.
جونگهی ورزش کردن رو ول کرد و گفت.
جونکعی: شما به درد هم نمیخورید.. جنا چند سال ازت بزرگتره..
جنا: داداش سن فقط عدده.
کوک: راست میگه.
جونگهی نگاهی به جنا انداخت.
نگاهش میگفت
<جنا تو که میدونی شغلت خطرناکه>
جونگهی: جنا..هر اتفاقی بیوفته خودت میدونی..من نیستم.
جنا جونگهی رو بغل کرد و گفت:
جنا: فدات شم داداشییی
پایان فلش بک
ادامه دارد...
حمایت کنید..
لایکا بیست به بالا
کامنت مهم نیست🫠
- ۷.۹k
- ۰۲ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط