برادر ناتنی

پارت ۱۱
ادمین: خواستگاری تموم شد و قراره شد آخر هفته عروسی با شکوهی برگذار شود...ات سردرگم بود که آیا او هم به پسرک احساسی دارد..یا خیر! او از همان اوایل ورود به مدرسه
عاشق پسرک بود...تعجب آور است!ولی حقیقت دارد نمی‌توانست احساساتش را بروز دهد تا پسرک وارد عمل شد و شروع به اذیت کردن دخترک کرد دختر از درون پر پر میشد اما ذره‌ای احساسش به پسر کم نمیشد..هر وقت که نزدیکش میشد انگار قلبش میخواست از جایش. بیرون بزند اما به زبان نمی‌آورد...کی می‌شود که هر چیزی که در این چند سال در قلب او می‌گذرد به زبان بیاورد
.
.
.
.
.
(زمانه مناسب..¿)

روز عروسی فرا رسید ات لباس زیبایش را بر تن کرد و آماده رفتم به مراسم پدرش شد...


پسر کت و شلوار مشکی
رنگش را پوشید مثل هر پیر جذاب دیگر اون هم جذاب بود به راحتی می‌توانست دختران را جذب خود کند...اما جدیدا دلش را به یکی دیگه داده بود
توی مراسم بود کلی مهمان بود هر کی با یک لباس و یه خاصیت...
چشمان پسرک فقدر دنبال یک نفر بود ( ات)
که دخترک از در وارد شد او زیبا بود و در لباس زیبا تر شده بود پسرک شیفته زیبایی دختر بود....
که.
دیدگاه ها (۱۱)

برادر ناتنی

برادر ناتنی

هومم...سلام بچه ها..تقریبا دوساعت میشه که نشستم یه گوشه فکر ...

آم...بچه ها میخوای از ویسگون برم..ببخشید که نتونستم فیکو برا...

وقتی عضو هشتم بی تی اسی و اون عاشقته درخواستی☆p.2جیمین :پس م...

دیدار دوباره..[p1]

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط