مروارید آبی

مروارید آبی
Part ²⁸
+عع پس واقعا عمه شه (تو دلش)
_ خوش اومدید عمه جان
$ممنونم
اوم ببینم این زنته؟
روبه لانا*
+سلام خانم خوش اومدید
$وای خدایا چقدر تو خوشگلی ببینم تو من و یادت نمیاد؟
+ممنونم لطف دارید راستش نه یادم نمیاد
$ای بابا من عمه کوکم ولی عمه واقعیش نیستم (لبخند)
$ اخرین بار من و تو بیمارستان دیدی
یادت اومد؟
+متاسفم ولی نه
$دستت
اشاره به دست راست لانا*
از سرسره پارک افتاده بودی شکسته بود
+ شکستگی دستمو یادم میاد ولی هنوز شمارو نه معذرت میخوام (لبخند)
عمه کوک دست لانا رو میگیره*
$ بیا برات تعریف کنم (لبخند)
_حالا عمه اول خوش و بش کنید بعد
$تو ساکت بی ادب
+(لبخند)
عمه دست لانا رو میگیره و باهم روی مبل سه نفره میشینن
$وقتی بچه بودی داشتی با پسرا توی پارک دعوا میکردی
فلش بک به زمان بچگی
+هعی ببینم اینجا ما دخترا باید بازی کنیم پسره بی شخصیت
_ عاهااا اونوقت مگه خریدی که اینقد رئیس بازی میکنی؟
+ به تو چه اصلا؟
_ بیشور بی ادب
+هوی حرف دهنت و بفهمممم (داد)
لانا و کوک دست به یقه میشن که چند تا دختر بچه و پسر بچه اونارو جدا میکنن
+ معلومه از طایفه جئون ها هستی (پوزخند)
توف میکنه تو صورت کوک *
(داخههه😂)
موقعی که توف میکنه بچه ها به کوک میخندن و لانا دست به سینه و مغرورانه به یه سمت دیگه پارک راه میره که کوک از پشت هولش میده و لانا میوفته زمین و بخاطر همین دستش که زیرش مونده میشکنه
فلش بک به زمان حال*
+ ولی این چه ربطی داشت به سرسره؟
$ (لبخند) کوک اونموقعه مثل اینکه تو دعوا طرف تورو میگیره و باهم که میرید سرسره سوار شید تو میوفتی از اون ارتفاع و دستت میشکنه
+ ولی اخه... جملش با کلام کوک قطع میشه
_ خببب عمه چرا اومدین سئول؟

#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
دیدگاه ها (۶)

مروارید آبی Part ²⁹لانا با همون قیافه تعجب و کلافه به کوک نگ...

مروارید آبیPart ³⁰ویو لانابعد از خدافظی با همه شون تو حیاط د...

مروارید آبیPart ²⁷_ هعی از دست تو دخترویو کوک راننده من بودم...

گردنبند ات که تهیونگ هدیه میده#رمان #فیک #سناریو #واکنشات#جو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط