از بس که خدا عاشق نقاشی بود

از بس که خدا عاشق نقاشی بود،

هر فصل به روی بوم، یک

چیز کشید...

یک بار ولی گمان کنم شاعر شد...

یک گوشه ی دنج رفت و

پاییز کشید..!
دیدگاه ها (۱۴)

بیخودی پرسه زدیم صبحمان شب بشود..بیخودی حرص زدیم سهممان کم ن...

برای امروزت شادی دم کرده ام... بخند و یک فنجان دعا مهمـــان ...

پروردگارا ....بااولین قدمهایمبرجاده های صبح ، ،نامت راعاشقان...

و رسالت من این خواهد بود،تا دو استکان چای داغ رااز میان دویس...

از بس که خدا عاشق نقاشی بود هر فصل به روی بوم، یک چیز کشید ی...

عاشقانه های شبنم مهمانی درکنارزندگیم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط