یووو

یووو
خب همچنان سخن خاصی ندارم
بریم برای این پارت؟
حمایت و فالو؟ اگه خوشت اومد خوشحال میشم لایک کنی
____
•ثانیه شمار- 0:08

ا.ت:*محکم چشماشو میبنده و خودشو برای مــ🙃ــردن (هرررر اتفاقی) اماده میکنه*
0:07
*صدای قدما نزدیک و نزدیک تر میشن*
0:06
ا.ت:*نفسش توی سینش حبس شده*
0:05
*صدای باز شدن در اتاقک دستشویی ای که توش بود گوشاشو قلقلک میده*
0:04
ا.ت:*وحشت هر اینچ وجودشو پر میکنه ولی واکنش لیمبیک مغزش چیزی جز عدم حرکت نیس*
0:03
*وجود سنگین اون شخص به وضوح حس میشه، ناگهان صدای شکسته شدن چیزی فضا رو پر میکنه*
0:02
ا.ت:*بعد ازون مغزش توی سکوت سنگین غرق میشه، با وجود ادرنالین بالای بدنش مغزش هر طرفی هم که میره راهکاری ارائه نمیده، 'رسما خشکش زده' *
0:01
*ناگهان این سکوت با شیئ سرد روی گلوی ا.ت و صدای نفساش که بی امان سینشو بالا پایین میکنن شکسته میشه*
0:00
*صدایی توی گوش ا.ت میگه "تمومش کنم؟"
ا.ت: *ناگهان چشمای ا.ت باز میشه و روی دستگیره ی دری که روی گلوش فشرده شده قفل میشه*
*صدا دوباره توی گوشش زمزمه میکنه "از خلاقیتم خوشت میاد؟"
ا.ت:*بدنش بی اختیار میلرزه تا اینکه ناگهان لمسی رو روی چال گردنش احساس میکنه "هیش..اروم باش، اگه دختر خوبی باشی و اروم سر جات بمونی قول میدم مثل اون خانم برات درد نداشته باشه..."
ا.ت:*کم کم به هق هق میوفته*
*فشار نوک تیز دستگیره روی گلوی ا.ت بیشتر و بیشتر میشه تا جایی که یادگاری بجا میزاره*
*حس لمس دستای سرد اون روی گردن ا.ت حس وحشتناکی به ا.ت میده اما بخاطر لمس گردنش که باعث بکار افتادن عصب واگ میشه و در نتیجه آروم تر شدن ا.ت میشه خوبه اما این تاثیری روی بالاتر نرفتن ادرنالین بدنش نداره*
ا.ت:*بعد ازین بدنش این امکان رو پیدا میکنه و ناگهان واکنشی بی اختیار نشون میده، مچ اون رو میگیره* ولم کن!
*اون کمی ازش فاصله میگیره "باشه؟"
*ا.ت کاملا مثل یه ماهی کوچولویی میموند که یه بچه داره از اون بالا اذیتش میکنه*
ا.ت:*بالاخره نگاهش میره سمت فیس اون، اما..متوجه میشه تمام مدت اون فیسشو زیر نقاب مخفی کرده بود*
*اون دستشو میبره بالا تا اون دستگیره در رو بکوبه توی صورت ا.ت*
ا.ت:*بی اختیار نقابشو از روی صورتش بر میداره، چشماش بیشتر از همیشه متمرکز میشن*
*اون قبل ازینکه هویتش بیش از درخشش چشمای آمیتیستیش آشکار بشن صورتشو با دستاش میپوشونه و قبل از اینکه فرار کنه با خنده ی عجیبی میگه "خیال نکن کارمو ناتموم میزارم دخترک!"*

”ولی اون آخرین بار نبود که میومد به ملاقاتم... *از زبون ا.ت*”

...
ا.ت: میفهمی؟؟ اون میخواد منو بکشه! مهم نیس کجا باشم..دیگه حتی توی خونه ی خودمم امنیت ندارم!!
...
ا.م: مهم نیس چنبار..پلیس کمکی بهت نمیکنه
...
ا.د: کی اینو گفته؟؟ ینی واقعا امکان داره با ازدواج کردن از شرش راحتشی؟
...
ا.م: بهت قول میدم، اون میتونه ازت محافظت کنه
...
ا.ت: من معـ_
ا.ک: این میتونه خیلی بهتر باشه، نه دوست قدیمی؟
ا.ت:_بایدم اینو به عهده بگیری..!
ا.ک: از بودن کنار خوشحال خواهم بود *بغل کردن ا.ت*
ا.ت:_یادم رفته بود بغلش چقد گرمه...
...
ا.م: پس عروسیتون میوفته 7 سپتامبر؟ دیر نیس؟
...
ا.ک: خودت که میدونی چقد عاشقتم..
ا.ت: خب معلومه..منم دارم برای بیشتر کنارهم بودنمون روز شماری میکنم...
...

پرش زمانی -> 7 سپتامبر 2024-زمان حال ¬شب عروسی

ا.ت از حموم میاد بیرون و در حالی حوله رو دور خودش میپیچه چشماش روی ا.ک قفل میشه که در حالی که با دست راستش کرواتشو شل میکنه با دست راستش سیگارو نگه داشته و کنار پنجره چشمش به اسمون خیره شده
_____

ساااته دیگه اینکه برای شب عروسی یه پارت جدا بدم یا نه بستگی به شما داره..بدم؟ :>
#p3
دیدگاه ها (۴)

ببینید کی بالاخره پارت دادههخب یراست بریم سر اصل مطلب ____ا....

ا.ک: نزدیکم...ا.ک شدت سرعتشو بیشتر میکنه تا اینکه با فشار اخ...

ا.ت: *میخواست از دستشویی زنونه فرودگاه بیاد بیرون که ناگهان_...

سخنی ندارم..به عکسه توجه نکنینبریم برای این پارتحمایت و فالو...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۴۲

love Between the Tides³⁰چند دقیقه بعد تهیونگ به سرعت رفتم سم...

فیک مافیای سیاه من part 3

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط