احساسات آبی

احساسات آبی
season:²
part:⁶³
تقریباً سه ماه از تمریناتمون می‌گذشت
هانول:الان دیگه آمادگی کامل رو دارید
تهیونگ: مطمئنی؟
هانول:همتون استعداد خاصی توش دارین بخاطر همین زودتر دورتون تموم شد ولی همون‌طور که گفتم باید خیلی مواظب و هوشیار باشید و به کسی اعتماد نکنید این دنیا با دنیایی که شما قبلاً توش بودین فرق می‌کنه این یکی یه دنیای کاملا متفاوت و جدید و پررمز و رازه...،راستی یادم نرفته بگم که فردا روز انتخاب جانشین بزرگترین مافیاست
تهیونگ:بزرگترین مافیا؟
انگشت اشاره رو خم کرده و بین لب و چونه قرار دادن
باهینی.یونا:یه چیزایی درموردش شنیده بودم
یونا:تو هم؟
باهینی:آره تقریباً
یونا:اوهوم
هانول:شما این شانس رو دارین مافیایی که باعث از بین رفتن شغلتون شده رو پیدا کنید ولی بحث اینجاست که بفهمید چه کسی چیکار کرده و کار کدومشونه موقع حرف زدن با هر مافیا هم کلی احتیاط به خرج بدید اگه حتی اسمتون رو هم خواستن هیچ اسمی نگید و یه لقب بذارین واسه خودتون و اینم بدونید که تو این خاندان مافیا ها که ۱۸۴ گروه هست کسی حق نداره شخصی جز هم‌گروهی های خودش رو بشناسه ولی مافیا ها درمورد خلاف هاشون میتونن باهم صحبت کنن یا موقع اعلام جانشین می‌گن چه کارایی کرده
سوهو:مغزم سوت کشید
هانول:بجای سوت کشیدنش مواظب هرحرکتت باش اینم بدونید که کسی اونجا بهتون رحم نمیکنه و امکان داره که تو مراسم جنگ بزرگی به راه بیفته
تهیونگ:حواسمون هست ممنون که گفتی
هانول:خواهش می‌کنم...الانم بهتره برید یکم استراحت کنین این چند مدت به حد کافی خسته بودید
یونا:گروه های جدای مافیا ها باهم هم دستن یا دشمن؟
هانول:هردو امکان وجود دارن
یونا:شما باندتون دشمن نداره؟
هانول:چرا که نه...کلی دشمن وجود داره بعضیا با نقاب دوست و بعضیای دیگه سر هیچی دشمن شدن بعضیا هم چند باری حمله کردن و دعوا داشتیم
یونا:حتی وقتی ما اینجا بودیم بهتون حمله شده یا حمله کردین؟
هانول:بله
یونا:پس چرا ما هیچی نفهمیدیم
هانول:قرار نیست بفهمید
تهیونگ:یونا بهتر نیست کمتر سوال پیچش کنی؟
یونا:باشه
هانول:در ضمن این آخرین حرفیه که می‌گم حتماً ماسک بزنید
باهینی:برای اینکه شناخته نشیم..می‌دونم اینارو
هانول:خوبه...شبتون بخیر فردا مراسم ساعت ۸ شب هست
بعد از خداحافظی یه دوش آبگرم گرفتم و رفتم پیش دخترا بخوابیم
باهینی:با اینکه امروز آخرین روزمون بود ولی خیلی ازمون کار کشیدن
سومین:اوهوم
یونا:شب همگی بخیر
بورام:همچنین
چراغارو خاموش کردیم
ادامه دارد...
دیدگاه ها (۰)

احساسات آبی season:²part:⁶⁴صبح شده بود و از خواب بیدار شدم ن...

احساسات آبی season:²part:⁶⁶بعد از اینکه همه وارد شدن یه نفر ...

احساسات آبی season:²part:⁶⁵ساعت ۶ شده بودیونا:بهتره کم کم حا...

احساسات آبی season:²part:⁶⁰صبح همگی از خواب بلند شدیم و اومد...

پشیمونی..پارت. ۱۹ویو نویسندهتهیونگ: بچه ها بیاین جرعت حقیقت ...

عشق غیرممکنp1

black flower(p,234)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط