من اونی که فکر میکنی نیستم
"من اونی که فکر میکنی نیستم!"
Part 4
نودلمو خوردم و میخواستم برم یکم دراز بکشم که یهو گوشیم زنگ خورد...
سوجین زنگ زده بود..گوشیو برداشتم و جواب دادم...
لیونا: الو؟
سوجین: سلامم خواعر چطور مطورییی؟
لیونا: آروم بابا کر شدم خوبم مرسی تو چطوری
سوجین: خوبم مرسی . راستی مبارک باشه دستیار جذاب ترین مرد کره شدی
لیونا: هومم مرسی البته من از اون جذاب ترم•برو گمشو باباااااااااا•
سوجین: سگ در صد ، خب نقشه چیشد؟
لیونا: فعلا باید اعتماد جینو کامل بدست بیارم،بعدش مرحله اول رو شروع میکنیم
سوجین: اوهوم باشه..
لیونا: فقط فردا برات چند تا پرونده میفرستم،اونارو چک کن و بعدا تحویلم بده.اوکی؟
سوجین: باشههه
لیونا: باشه گوگولی شبت به خرس و شادمانی
سوجین: شب توعم به خرس
و تلفنو قطع کردم..
"لیونا با خودش حرف میزنه"
خب خب لیونا...چیزی نمونده تا پولدار بشی..تمام دقتتو بزار رو کارت و به نقص باش...شبت بخیر!
.......
و رفتم و خوابیدم...
"ویو جین"
بعد از خداحافظی با لیونا،سوار ماشین شدم و به سمت خونه راه افتادم...در این حین به کارایی که قراره در آینده انجام بدم فکر میکردم..امروز که با لیونا حرف میزدم ازش میخواستم در قبال اینکه من براش اتاقشو اونجوری چیدم یه کاری برام بکنه،ولی بهش نگفتم چه کاری...
اون دقیق منو نمیشناسه ، ولی بعدا قراره با کیم سوکجین واقعی آشنا بشه...
فقط امیدوارم که این درخواستی که بهش میدمو قبول کنه!
همینطور که با خودم تو ذهنم حرف میزدم، گوشیم زنگ خورد...
جواب دادم...
جین:الو؟
تهیونگ: سلام هیونگ خوبی
جین: اوه ته سلام خوبم مرسی تو خوبی
تهیونگ: هومم خوبم ، چخبر از اون دختره؟
جین:هیچی در حال حاضر در حال خر کردنشم، ولی هنوز کاری که میخواستم برام بکنه رو بهش نگفتم..
تهیونگ: خب بهتره که یکم دیر تر بگی..اول کامل توجهشو جلب کنی و بعد بهش درخواست بدی•درخواست ازدواج نیست دوستان خیخی🌚•
جین: دقیقا..اوکی کاری نداری؟چون الان پشت فرمونم
تهیونگ: نه هیونگ بعدا میبینمت فعلا
جین: بای بای
و تلفنو قطع کردم...
بعد از چند دقیقه رسیدم به خونه...
کلیدو انداختم و وارد خونه شدم...
برای اینکه یکم خستگیم در بره رفتم دوش گرفتم و بعدش اومدم غذا درست کردم و نوش جون کردم..
بعد از خوردن غذا رفتم تا بخوابم ولی یهو یاد یه چیزی افتادم...
چند روز دیگه تولد لیوناست..حالا چیکار کنم؟؟
بهتره فردا برم یکم براش کادو مادو بگیرم...میتونم همون روز بهش درخواستمو بدم...هومم عالیه!
با این فکر رفتم به اتاقم و پتوی گرم و نرممو بغل کردم و به خواب رفتم....
• #kimseokjin #seokjin #jin #bts #oneshot #fic #سوکجین #جین #بی_تی_اس #فیک #وانشات
Part 4
نودلمو خوردم و میخواستم برم یکم دراز بکشم که یهو گوشیم زنگ خورد...
سوجین زنگ زده بود..گوشیو برداشتم و جواب دادم...
لیونا: الو؟
سوجین: سلامم خواعر چطور مطورییی؟
لیونا: آروم بابا کر شدم خوبم مرسی تو چطوری
سوجین: خوبم مرسی . راستی مبارک باشه دستیار جذاب ترین مرد کره شدی
لیونا: هومم مرسی البته من از اون جذاب ترم•برو گمشو باباااااااااا•
سوجین: سگ در صد ، خب نقشه چیشد؟
لیونا: فعلا باید اعتماد جینو کامل بدست بیارم،بعدش مرحله اول رو شروع میکنیم
سوجین: اوهوم باشه..
لیونا: فقط فردا برات چند تا پرونده میفرستم،اونارو چک کن و بعدا تحویلم بده.اوکی؟
سوجین: باشههه
لیونا: باشه گوگولی شبت به خرس و شادمانی
سوجین: شب توعم به خرس
و تلفنو قطع کردم..
"لیونا با خودش حرف میزنه"
خب خب لیونا...چیزی نمونده تا پولدار بشی..تمام دقتتو بزار رو کارت و به نقص باش...شبت بخیر!
.......
و رفتم و خوابیدم...
"ویو جین"
بعد از خداحافظی با لیونا،سوار ماشین شدم و به سمت خونه راه افتادم...در این حین به کارایی که قراره در آینده انجام بدم فکر میکردم..امروز که با لیونا حرف میزدم ازش میخواستم در قبال اینکه من براش اتاقشو اونجوری چیدم یه کاری برام بکنه،ولی بهش نگفتم چه کاری...
اون دقیق منو نمیشناسه ، ولی بعدا قراره با کیم سوکجین واقعی آشنا بشه...
فقط امیدوارم که این درخواستی که بهش میدمو قبول کنه!
همینطور که با خودم تو ذهنم حرف میزدم، گوشیم زنگ خورد...
جواب دادم...
جین:الو؟
تهیونگ: سلام هیونگ خوبی
جین: اوه ته سلام خوبم مرسی تو خوبی
تهیونگ: هومم خوبم ، چخبر از اون دختره؟
جین:هیچی در حال حاضر در حال خر کردنشم، ولی هنوز کاری که میخواستم برام بکنه رو بهش نگفتم..
تهیونگ: خب بهتره که یکم دیر تر بگی..اول کامل توجهشو جلب کنی و بعد بهش درخواست بدی•درخواست ازدواج نیست دوستان خیخی🌚•
جین: دقیقا..اوکی کاری نداری؟چون الان پشت فرمونم
تهیونگ: نه هیونگ بعدا میبینمت فعلا
جین: بای بای
و تلفنو قطع کردم...
بعد از چند دقیقه رسیدم به خونه...
کلیدو انداختم و وارد خونه شدم...
برای اینکه یکم خستگیم در بره رفتم دوش گرفتم و بعدش اومدم غذا درست کردم و نوش جون کردم..
بعد از خوردن غذا رفتم تا بخوابم ولی یهو یاد یه چیزی افتادم...
چند روز دیگه تولد لیوناست..حالا چیکار کنم؟؟
بهتره فردا برم یکم براش کادو مادو بگیرم...میتونم همون روز بهش درخواستمو بدم...هومم عالیه!
با این فکر رفتم به اتاقم و پتوی گرم و نرممو بغل کردم و به خواب رفتم....
• #kimseokjin #seokjin #jin #bts #oneshot #fic #سوکجین #جین #بی_تی_اس #فیک #وانشات
- ۹.۷k
- ۲۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط