چشمان رازناک شرجیات

چشمان رازناک شرجی‌ات
آبی است، سبز یا خاکستری؟
که هی مهربان می‌شود،
زیبا می‌شود،
هی وحشی

هی در خود می‌تاباند رخوت و پریده‌رنگی آسمان را
یاد روزهای سفید و معتدل ابرآلوده می‌اندازی‌ام
که قلب‌های افسون شده
از تلاطم دردی نامعلوم به خود می‌پیچند
و آب می‌شوند در گریه
و جان‌های بیدار،
ذهن به خواب رفته را ریش‌خند می‌کنند

گاه به افق‌های قشنگ می‌مانی
که خورشیدها را
در فصل‌های مه گرفته می‌افروزد
تو!
چشم‌انداز نمزده!
چه می‌درخشی!
به شعله می‌کشی
پرتوهای آمده از آسمان آشفته را


#شارل_بودلر
#برگردان: #آسیه_حیدری_شاهی‌سرایی



دیدگاه ها (۲۶)

تو آب شده یی در اندوه اسب ها دلتنگی دره ها قطرات شبنم،مه نمی...

‌من آن قدر در این عشقآرامم که اگر کرم ابریشمی به تنم پیله کن...

‌مو ڪه افسرده حالمـ چون ننالمـشڪسته پر و بالمـ چون ننالمـهمه...

به ظرافتبر خوابت دست می‌کشمنام تو، رؤیای من استبخوابشب، درخت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط