رفتیم داخل

#𝑺𝑨𝑭𝑬_𝑾𝑰𝑻𝑯_𝒀𝑶𝑼
𝑷𝑨𝑹𝑻 ⁶
رفتیم داخل
و سوار وسایل چرت و پرت میشدیم که یهو یونگی گفت
_بچه ها اینا چه بازی های مسخره این؟!!.. زوشو به سمت دیگه ای کرد و چشاش برق زد
و بعد به من نگاه کرد
_نظرت با اون چیه دختر خاله؟؟!!!
رو مو به سمتی کردم که یونگی داشت نگاه میکرد ینها و سوهو و من هم زمان گفتیم
@+یونها»نه....
علامت یونها/
/آق پسر دیوونه ایم مگه خودمون رو به کشتن بدیم
_کی گفته که حتماً شما باید بیای؟؟؟!!!
/چون سوهو بدون من چیزی سوار نمیشه مگه نه سوهو...
به دور و اطرف نگاه کردیم تا سوهو رو پیدا کنیم
_ا.. اون سوهو نیست داره پول بلیط میده؟
/سوهووووو
@ببخشید عشقم... نمیان سوار شین؟
+_اومدیممممم
/یاااا پس من...
ناشتم حرفش تموم شه دستشو کشیدم و به سمت ترن رفتیم
یونها و سوهو کنار هم و منو یونگی هم کنار هم
+خدایا اگه سالم برگشتم واسشون کیش میش پلو درست میکنم
_نمیخوایم بابا نودل درست کنی سنگین تری کوچولو..
+یونگی دقت کردی از آخرین باری که هم دیگه رو دیده بودیم تا الان خیلی با من مهربون تر شدی؟؟!!!
:_باشه پس از الان میشم یونکی بد اخلاق...
+گوه خوردم
_به من چه نباید میخوردی
ترن شروع به حرکت کرد
اکتور های ترسناک میومدن وسط و ما رو میترسوندن
یونها یه طوری جیغ میزد که احساس میکردم حنجرش پاره شد
یونگی هم که خیلی بیخیال داشت نگاه میکرد
منم از ترس شلوارم رو تو دستم فشار میدادم که یهو یه اکتور اومد و جیغ کشید
که یونگی سریع روشو به سمت من چرخوند
و منم از ترس جیغ کشیدم ضربان قلبم از ترس تند میزد
_هیــــس هیچی نیست.. هیچی نیست... میدونی که اکتوره واقعی نیست
هیس... هر وقت ترسیدی دست منو فشاره بده باشه؟
وارد تونل دیگه ای شدیم که اکتوراش ترسناک تر بودن
که یهو یدونشون اومد تو صورتم و بیشتر باعث ترسم شد دست یونی رو محکم فشار دادم
_آخخخخخخ بابا میگم بازی دختر خاله... دستمو شکوندی... آیییی
+خو خودت گفتی
_خیلی خب بابا
10 مین بعد
+عوقققق...
_چشه؟
/از ترس حالش اینطوری شد
+یونگی با دستای خودم میکشمتتتتتتتتت(دنبال کردن یونگی)
_(در حال فرار) خب به من چه میخواستی سوار نشییییی

ادامش بعد از ظهر