راننده گفت: _خیلی از شهر دور شدیم.پیرمرد با صدای راننده به خودش آمد:_باز هم باید دور شیم.راننده لبخند زد:_اگه از یه شهر زیاد دور شیم به یه شهرِ دیگه میرسیم.پیرمرد ناگهان ترسید:_خیلی ممنون، نگهدار !#kokoji