بیزارم از آن مردمانی که پرگویی را دانایی و خاموشی را نادا

بیزارم از آن مردمانی که پرگویی را دانایی و خاموشی را نادانی و خودنمایی را هنر می‌پندارند.
رود می‌کوشد که به دریا بپیوندد ، چه تفاوت ، چرخ آسیاب بشکند یا نشکند.
بیزارم از آن مردمانی که بدزبانی را دلیری و نرمخویی را ترس می‌پندارند.
گاهی نزدیکترین راه‌ها در دشوار تلقی کردن آنها نهفته است.


از کتاب «تازه‌ها و طرفه‌ها» /اثر «جبران خلیل جبران»
دیدگاه ها (۱)

با من مجنون نزن حرف از عقوبت های عشق.هیچ گاه از غم نترسان آد...

..ﻣﺮﺍ ﮐﻢ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵﺍﻣﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ !ﺍﯾﻦ ﻭﺯﻥ ﺁﻭﺍ...

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﮐﻪ ﻧﻪ!!!ﻭﻟﯽ ﮔﺎﻫـــــــﯽ...ﻣﯿﺎﻥ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺘﻦ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺍﯾﺴ...

کوی عشق است و همه دانه و دام است این جاجلوه ی مردم آزاده حرا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط