the end of time after him part 34
ناتاشا : با اینکه شونه سمت چپم خونریزی شدیدی داشت اما بازم مقاومت کردم بیحال بودم سرگیجه داشتم میدونستم که وقت تبدیل شدنم بود چشمم سرخ شد و اون چاقو رو از شونم کشیدم بیرون و در کاری از ثانیه زخمم ترمیم شد نیاز به خون داشتم برای همین خیلی وحشی بودم و نمیتونستم خودمو کنترل کنم و خون زامبی هارو کشیدم بیرون عطشم به خون اونقدر زیاد بود که میتونستم خون ۱۰ نفر رو بخورم ولی بعد مرگ زامبی ها بیهوش شدم و افتادم کف زمین
لوکاس : ناتاشا بلند شو عشقم چشماتو باز کن
ناتاشا : خوبم چیزی نیست
لوکاس ویو : ناتاشا رو بلند کردم و با بچه ها وارد هتل شدیم در اصلی شکسته بود برای همین جیمز و فلیکس رفتن که چند تا وسیله جلوی در بزارن
توماس : ناتاشا حالت خوبه
لوکاس : به تو عه ترسو ربطی نداره
توماس : من بهتون گفتم شماها حرف منو قبول نکردید الان همه سالمید؟ اشلی رو صدا کنم اونا تو اتاق های بالایی هستن
لوکاس : لازم نیست
لوکاس ویو : رفتم پیش بقیه بچه ها همه رفته بودن تو یه اتاق ناتاشا رو روب یکی از تخت ها گذاشتم و کنارش نشستم بقیه بچه ها رفتن تا لباس هاشونو رو عوض کنن
ناتاشا : لوکاس من خوبم
لوکاس : ( دست ناتاشا رو میگیره ) من برای تو هر کاری میکنم امشب باید بریم یه جای دیگه
ناتاشا : امشب نمیشه فردا صبح باشه
لوکاس : نه باید بریم و توماس عوضی رو باید همینجا رها کنیم
ناتاشا : ولش کن پاتریشیا به اون نیاز داره بزار فردا همه باهم میریم سمت کوه
لوکاس : ناتاشا بلند شو عشقم چشماتو باز کن
ناتاشا : خوبم چیزی نیست
لوکاس ویو : ناتاشا رو بلند کردم و با بچه ها وارد هتل شدیم در اصلی شکسته بود برای همین جیمز و فلیکس رفتن که چند تا وسیله جلوی در بزارن
توماس : ناتاشا حالت خوبه
لوکاس : به تو عه ترسو ربطی نداره
توماس : من بهتون گفتم شماها حرف منو قبول نکردید الان همه سالمید؟ اشلی رو صدا کنم اونا تو اتاق های بالایی هستن
لوکاس : لازم نیست
لوکاس ویو : رفتم پیش بقیه بچه ها همه رفته بودن تو یه اتاق ناتاشا رو روب یکی از تخت ها گذاشتم و کنارش نشستم بقیه بچه ها رفتن تا لباس هاشونو رو عوض کنن
ناتاشا : لوکاس من خوبم
لوکاس : ( دست ناتاشا رو میگیره ) من برای تو هر کاری میکنم امشب باید بریم یه جای دیگه
ناتاشا : امشب نمیشه فردا صبح باشه
لوکاس : نه باید بریم و توماس عوضی رو باید همینجا رها کنیم
ناتاشا : ولش کن پاتریشیا به اون نیاز داره بزار فردا همه باهم میریم سمت کوه
- ۲.۹k
- ۰۱ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط