شعر و شاعری را بی خیال

شعر و شاعری را بی خیال
اینبار که به دنیا آمدم ..
گره ی روسری ات می شوم
من هی ..
و به هر بهانه ای
خودم را وا می کنم از سرت
و تو محکمتر از قبل ..
گره ام میزنی پیش خودت...
دیدگاه ها (۱)

صبح"یعنی بوی گل مریمکه سراسر شب را پر کرده بود و حالا با نوا...

تا تو با منی زمانه با من استبخت و کام جاودانه با من استتو به...

▪هرچه کُنی بکُن، مَکن، ترک من ای نگار من/هرچه بَری ببر، مبَر...

از کسی پرسیدند:چرا ناراحتی؟گفت:جاسیگاریم شکستگفتند مگر چه قد...

‍این روزها عجیب دل تنگ می شوم و من این دلتنگی را عاشقانه به ...

خیال داشتنتمثل یک شب آرام و رویایی استکه ستاره ها در آن می ر...

دست هایت #روسری را از وسط تا می کنداین مثلث در مربع سخت #غوغ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط