مرورگر شما از پخش ویدیو پشتیبانی نمی‌کند.

خیلی وقته توی خیال تو گم شدم

"خیلی وقته توی خیال تو گم شدم...
هر فکر و آرزویی با تو، مثل تیغی برمی‌گرده به قلبم و زخم عمیقی به جا میزاره

برنگرد...
نگو دوستم داری— نه حالا،
نه وقتی که عشقت
دیوونه‌کننده‌ترین زهر دنیاست.

ذهنم رو از خودت پاک کن،
قلبم رو رها کن...
اما اگه می‌مونی— تمام وجودم رو برای خودت بخواه.

اشکام، توی هر لحظه، مثل جرعه‌ای از قلبم
از چشمام می‌ریزن...
نه چون تنها بودم،
چون تو نبودی

یا بمون و منو بخواه...
یا از من
از رؤیاهام
از همه‌ی وجودم، دور شو...

نذار رؤیاهام واقعی بشن،
نذار حس کنم اون‌همه احساس، بی‌دلیل نبوده...
می‌خوام تا ابد
توی سایه‌ی عشقت گم بشم.

عشق فقط یه کلمه نبود—
یه افسانه بود،
نه واسه خواب، واسه زنده‌موندن...

همون قصه‌هایی که قبل خواب آرومم می‌کردن...

نزدیک نشو...
من هنوز توی خیالت معلقم،
هنوز پرواز می‌کنم بین نگاهت...

نمی‌خوام برگردم
وقتی زمان، داره از آرزوهام عبور می‌کنه...

نه... من اشک نمی‌ریزم.
فقط احساساتم
از قلبم بیرون زدن...
پس جامم رو با اشک‌هام پر می‌کنم،
ذهنم رو می‌شورم،
و خودمو رها می‌کنم—
جایی بین بودن و نبودن تو..."

"Marie's writings "
دیدگاه ها (۰)

عشق، افسانه نیست...و یا واژه‌هایی که در دل شب‌های دور،آرام ز...

و عشق...همان بغض خاموش جدایی بود،نه لبخندآغاز.باران اول...نه...

"می‌خوام قلبموبا دستای خودم بسپرم به قبرستون فراموشی…همون جا...

"بعضی شب‌ها که به خودم میام،می‌بینم غرق شدم...توی یه باتلاق....

فاصله ای برای زنده ماندن جیمین روی زانوهایش جلوی من ماند، مث...

امروز دوباره دیدمش...بعد از ۱۸ سال!تو تاکسی،روی صندلی جلو نش...

امروز دوباره دیدمش...بعد از ۱۸ سال! تو تاکسی، روی صندلی جلو ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط