بعد چند ماه شاید شده بود یه سال

بعد چند ماه شاید شده بود یه سال...
ولی خب بعد یه مدت طولانی دقیقا شب تولدش دیدش‌...
اومده بود...
میلرزید و استرس داشت...
اخه عشقشو دیده بود...
دستشو محکم گرفت و زل زد تو چشماش...
باهم قدم زدن...
همدیگرو بغل کردن...
ولی الان چند ماهی میشه همدیگرو ندیدن...
دو تاشونم مشکلات خودشونو دارن دردا و غما...
ولی وقتی به هم فک میکنن اروم میشن و دلتنگیشون بیشتر میشه...
عشق چیز قشنگیه دلی درد داره...
دیدگاه ها (۰)

ولی...بزرگ و کوچیک بودن به سن و سالایی که زندگی کردی نیست..ب...

اون ماهِ توی اسمون...

:)))

عه وا مرسی که دوسم ندالی💔🙂

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۵۳۵ از گفتنش جگرم سوراخ شدم و ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط