رویای بزرگ

رویای بزرگ
#part92
با مامان رو کاناپه نشسته بودیم و تلویزیون میدیدیم..
+مامانی

-جونم

+چرا بابا نمیزاره برم کره؟!

مامان نگاه عجیبی بهم کرد و گفت:
-خوبه خودت میدونی!

+مامان من که بچه نیستم حواسم به خودم هست...

-اون دفعه هم که میخواستی بری همینو میگفتی...

با حالت مظلومانه ای گفتم:
+مامانی خواهش میکنم🥺🙍🏻‍♀️

-اونجوری نگاه نکن منو
مامان اومد کنارم نشست و گفت
-پریا کوچولو منو نگاه کن....
سرمو بلند کرد

+من کوچولو نیستم😣

مامان با انگشتش زد رو بینیم و همزمان گفت:
تو همیشه واسه منو بابات همون پریا کوچولویی

سرمو انداختم پایین و اروم گفتم:
حتی اگه عاشق بشم و ازدواج کنم!

مامان سرشو اورد کنار صورتمو و گفت:
واقعا پریا کوچولو عاشق شده؟

سرمو تکون دادم که مامان گفت:
حالا این شازده کی هست؟

+امم... کر.. ه ایه.... یکی از اعضای...

-پس برای همین انقد اسرار داری که بری

+اهوم.... حالا...حالا که فهمیدین واسه چی میخوام برگردم میشه بابا رو رازی کنین

-خیلی دوسش داری!؟

فهمیدم منظورش تهیونگه
با خجالت گفتم
+اهوم

مامان سرشو از سر ناچاری تکون داد و گفت:
-ببینم میشه لازیش کرد یا نه

فوری بغلش کردم و گفتم:
مرسییی ماماننن ژووونمممم

-خب خب کافیه...

...........
(فردا شب)
تو اتاقم نشسته بودمو و با گوشیم ور میرفتم که در اتاقم زده شد

بابا گفت: دخترم بیداری؟
دیدگاه ها (۰)

رویای بزرگ#part93سریع بلند شدم و اطراف و چک کردم که کثیف نبا...

رویای بزرگ#part94(سه سال بعد) سه سال از اون ماجرا میگذره دیگ...

رویای بزرگ#part91+وقتی رفتم کره یک خانمی وسایلامو دزدید و......

خدایی خیلی مَچ شده 😂😂😂😂فقط اونجای که جیمین میاد جلوووو😂😂

پارت ۳

𝐌𝐲 𝐛𝐫𝐨𝐭𝐡𝐞𝐫'𝐬 𝐟𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝_𝐏𝐚𝐫𝐭 ¹⁰ ( یک هفته بعد ) « ویو سوجین » سو...

monthmy²پارت⁴

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط