محو سکوت شب غرق غوغای درونم
محو سکوت شب.... غرق غوغای درونم...
بغض سنگین ودلتنگی بی امان.....
می نشینم ومرور میکنم گذشته ها را
گذشته هایی که زود گذشت ....باید دوام بیاورم....
زیر اوار زندگی.... باید زنده بمانم
با یاد روزهایی که چون قاصدکی بر باد رفت...
می نشینم حرفهایت را مرور میکنم ....
به عکسهایت زل میزنم....افسوس نگاهت را نمیشناسم
بیهوده ست ....مدام بتو فکر میکنم ..
ازتو فقط خاطره ای تلخ مانده بجا.... چقدر درد دارد جای زخمهایی که بر دلم نشانه رفت .....رفتی بدون انکه بدانم..!! ... راستی امدنت بهر چه بود..!!!؟. ویرانی من ....!!!؟کس دراین کلبه ویرانه دگر جای ندارد.... دست بردار..... جغد شوم کلبه ویرانه ام.... . دست بردار...
بغض سنگین ودلتنگی بی امان.....
می نشینم ومرور میکنم گذشته ها را
گذشته هایی که زود گذشت ....باید دوام بیاورم....
زیر اوار زندگی.... باید زنده بمانم
با یاد روزهایی که چون قاصدکی بر باد رفت...
می نشینم حرفهایت را مرور میکنم ....
به عکسهایت زل میزنم....افسوس نگاهت را نمیشناسم
بیهوده ست ....مدام بتو فکر میکنم ..
ازتو فقط خاطره ای تلخ مانده بجا.... چقدر درد دارد جای زخمهایی که بر دلم نشانه رفت .....رفتی بدون انکه بدانم..!! ... راستی امدنت بهر چه بود..!!!؟. ویرانی من ....!!!؟کس دراین کلبه ویرانه دگر جای ندارد.... دست بردار..... جغد شوم کلبه ویرانه ام.... . دست بردار...
- ۴۴۸
- ۰۶ آبان ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط