بمان گناه قشنگم گناه کم دارم

بمان گناه قشنگم گناه کم دارم
برای دیدن چشمت نگاه کم دارم

جهان من شده جغرافیای آغوشت
برای فتح جهانم سپاه کم دارم

اگر چه برکه همیشه ز شعر لبریزست
برای شور غزل نور ماه کم دارم


تمام‌سهم من‌از تو فقط‌!فقط‌دوریست
تو را به وسعت این آه ، آه کم دارم


برای رسم خطوط قشنگ چشمانت
سپید و آبی و سبز و سیاه کم دارم

بمان که بی در و پیکر به مرز عصیانم
شبیه کشور غم پادشاه کم دارم
دیدگاه ها (۲)

وای اگر یکشب برایت من بمیرم، زندگیستبازوانت را درآغوشم بگیرم...

غزلی تازه نوشتم غزلی تازه براتتا بخوانی و بگویی: به فدای غزل...

چه قدر حس قشنگی است شاعرت باشمشریک خلوت شبهای خاطرت باشم چه ...

لعنت به فردایی که بی تو درد داردبه این جهان که خصلتی نامرد د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط