I fell in love with my friend part end
I fell in love with my friend... part 2 ( end)
#suengmin #stray_kids #takparty
کمی ازت فاصله گرفت و اروم زمزمه کرد " من " که تو نشنیدی
منتظر داشتی فقط نگاهش میکردی ، سرش رو بالا گرفت و اولین چیزی که دید لب های صورتی رنگت بود ، دستش را پشت کمرت قرار داد و تورا به خودش نزدیک کرد ، از کارش تعجب کردی و با چشمایی گرد به چشم هاش داشتی نگاه میکردی
نگاهش را از لب هات گرفت و به چشم های کشیده ات نگاه کرد ، هیچ صدایی وجود نداشت ، فقط صدای نفس هاتون بود که شنیده میشود
تپش قلب گرفته بودی ، اولین بار بود که انقدر عمیق به چشم های هم نگاه میکردید و صورت هاتون نزدیک بود
سونگمین ، چشم هاش را بست و فاصله ای که صورت هاتون باهم داشتند رو کم کرد ، لب هاش رو روی لب هات گذاشت
شوکه شده بودی ، توی تعجب بودی
باورت نمیشد که بهترین دوستت ، داشت تورو میبوسید .
ناخودآگاه دست هات رو دور گردنش گذاشتی و متقابل چشم هات رو بستی
یک بوسه کوتاه بود ، از هم جدا شدید ، فقط به چشم های همدیگه نگاه میکردید
سونگمین با صدای آرومی زمزمه کرد
_ من متاسفم که اینجوری باهات رفتار کردم ا.ت
نمیدونستی چی بهش بگی ، انگار کلمات سعی داشتند ازت فرار کنند ، سخت بود تا جمله ات را درست کنی و به زبان آوری
_ من دوستت دارم ، عاشقتم ، بیشتر از هرچیزی توی این دنیا .. من نمیخوام که بخاطر حسم بهت ، آسیب ببینی .. من..
با گذاشتن بوسه یهویی ، روی لب هاش ، متعجب شد لبخندی زدی و گفتی
= لطفا از الان به بعد بیا باهم باشیم بدون هیچ مانعی .. !
#suengmin #stray_kids #takparty
کمی ازت فاصله گرفت و اروم زمزمه کرد " من " که تو نشنیدی
منتظر داشتی فقط نگاهش میکردی ، سرش رو بالا گرفت و اولین چیزی که دید لب های صورتی رنگت بود ، دستش را پشت کمرت قرار داد و تورا به خودش نزدیک کرد ، از کارش تعجب کردی و با چشمایی گرد به چشم هاش داشتی نگاه میکردی
نگاهش را از لب هات گرفت و به چشم های کشیده ات نگاه کرد ، هیچ صدایی وجود نداشت ، فقط صدای نفس هاتون بود که شنیده میشود
تپش قلب گرفته بودی ، اولین بار بود که انقدر عمیق به چشم های هم نگاه میکردید و صورت هاتون نزدیک بود
سونگمین ، چشم هاش را بست و فاصله ای که صورت هاتون باهم داشتند رو کم کرد ، لب هاش رو روی لب هات گذاشت
شوکه شده بودی ، توی تعجب بودی
باورت نمیشد که بهترین دوستت ، داشت تورو میبوسید .
ناخودآگاه دست هات رو دور گردنش گذاشتی و متقابل چشم هات رو بستی
یک بوسه کوتاه بود ، از هم جدا شدید ، فقط به چشم های همدیگه نگاه میکردید
سونگمین با صدای آرومی زمزمه کرد
_ من متاسفم که اینجوری باهات رفتار کردم ا.ت
نمیدونستی چی بهش بگی ، انگار کلمات سعی داشتند ازت فرار کنند ، سخت بود تا جمله ات را درست کنی و به زبان آوری
_ من دوستت دارم ، عاشقتم ، بیشتر از هرچیزی توی این دنیا .. من نمیخوام که بخاطر حسم بهت ، آسیب ببینی .. من..
با گذاشتن بوسه یهویی ، روی لب هاش ، متعجب شد لبخندی زدی و گفتی
= لطفا از الان به بعد بیا باهم باشیم بدون هیچ مانعی .. !
- ۱۵.۳k
- ۰۳ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط