بسم رب الشهداء
بسم رب الشهداء...
خواب یکی از همرزمان پهلوان مدافع حرم شهید سجاد عفتی...
خواب دیدم تو هیاتمونم یکی اومد منو صدا زد گفت دم در هیات سه نفر نشستن کارت دارن...
اومدم دم در با هاشون دست دادم یه دفعه چشمم به سجاد افتاد بین اون سه نفر نشسته بود مثل همیشه...
یه لباس سفید راه راه هم تنش بود.
یه دفعه جا خوردم تو خواب میدونستم سجاد شهید شده دیگه سفت بغلش کردم بعد ازش گلگی کردم بهم لبخند زد و گونه ام رو بوسید قشنگ حس کردم بوسیدنش رو بهم همین جمله رو دقیقا گفت...
همین راه من رو ادامه بده...
از خواب که بیدار شدم اذان مغرب داشت میگفت من مونده بودم یه حس قشنگ از سجاد...
شهادت جامونده هاصلوات...
خواب یکی از همرزمان پهلوان مدافع حرم شهید سجاد عفتی...
خواب دیدم تو هیاتمونم یکی اومد منو صدا زد گفت دم در هیات سه نفر نشستن کارت دارن...
اومدم دم در با هاشون دست دادم یه دفعه چشمم به سجاد افتاد بین اون سه نفر نشسته بود مثل همیشه...
یه لباس سفید راه راه هم تنش بود.
یه دفعه جا خوردم تو خواب میدونستم سجاد شهید شده دیگه سفت بغلش کردم بعد ازش گلگی کردم بهم لبخند زد و گونه ام رو بوسید قشنگ حس کردم بوسیدنش رو بهم همین جمله رو دقیقا گفت...
همین راه من رو ادامه بده...
از خواب که بیدار شدم اذان مغرب داشت میگفت من مونده بودم یه حس قشنگ از سجاد...
شهادت جامونده هاصلوات...
- ۷.۴k
- ۱۲ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط