جغد کوچولوی من

جغد کوچولوی من‌ 🦉:
part: 10
.
دیانا:
بچه ها: تولدت مبارک
نیکا سریع پرید بغل امیر و امیر از نیکا لب گرفت
دیانا: حیا کنید ماهم اینجایم
نیکا از خجالت سرشو توی بغل امیر قایم کرده بود.
دیانا: حالا بیاین کادوها رو بازکنید ببینم.
نیکا برای امیر ایفون 15پرو گرفته بود
پانیذ همون ادکل محصول ترکیه گرفته بود
مهشاد هم ایرپاد
نویسنده: گشادم نمیتونم بقیشو بنویسم😂
خب دیگه کادوها تموم شد و من رو به بچها گفتم:
نظرتون چیه بریم برای چند روز کیش؟
ارسلان: خوبه به نظر من.
بچها: به نظر ماهم عالیـــــــه
دیانا: اوک پس امشب حرکت میکنیم.
پانیذ: دیانا زود نیس
دیانا: از خداتم باشه تازه یک هفته دانشگاهم تعطیله
ارسلان: خوب اگه اینطوری زود کیک بخوریم هرکی بره خونه خودش چمدونشو ببنده
دیانا: خب شما برین من همینجا میمونم چون من چمدونمو برداشتم.
2ساعت بعد:
ای وای اینا نیومدن یه چمدونه دیگه زنگ خورد رفتم در باز کردم دیدم ارسلانه
دیانا : چه عجب یه دونه تون اومدین
ارسلان : دیانا چی شده مگه
دیانا: ارسلان ساعت دیدی 2ساعت رفتین
ارسلان: حالا من اومدم
دیانا: هنر کردی
ارسلان : خواهش
چند دقیقه گذشت کل بچه ها اومدن
دیدگاه ها (۱)

جغد کوچولوی من🦉: part: 11کم کم کل بچها اومدن تصمیم گرفتیم خو...

جغد کوچولوی من🦉: ‌part: 12. ارسلان: که تصمیم گرفتم دیانا رو ...

جغد کوچولوی من🦉: ‌part: 9. دیانا: با مامان بابام محراب رفتیم...

جغد کوچولوی من🦉: part: 8. دیانا: خرید هامون تموم شدن . سوار ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط