دختر شیخ بهار آمده غم جایز نیست

دختر ِ شیخ! بهار آمده غم جایز نیست
به دو ابروی ِ کجت اینهمه خم جایز نیست

مهربان باش و در ِ خانه به رویم بگشا
میهمانت شده ام ظلم و ستم جایز نیست

بوسه می چسبد اگر قوری و منقل باشد
چون لب ِ قند تو بی چایی ِ دم جایز نیست

مادرت کاش نمی رفت زیارت، دم ِ عید
گریه و نوحه و رفتن به حرم جایز نیست

پس بزن ابر ِ سیاهی که حجابت شده است
بیشتر چهره برافروز که کم جایز نیست

بیشتر باز کن آن چاک ِ گریبان گرچه
هرویین بیشتر از چند گرم جایز نیست

به من "استغفرالله" نگو دختر ِ خوب !
عربی حرف زدن های ِ عجم جایز نیست

تار ِ مویت بده بنوازم و خود مست برقص
غیر از این موسم ِ نوروزی ِ جم جایز نیست

آسمان رقص و زمین رقص، چه کس گفته حرام؟!
خرده بر حضرت ِ بابای ِ کرم جایز نیست

عشق بی معنی و تو سنگدل و من دلسرد
شده است و شده ای و شده ام جایز نیست

هرچه گفتم بپذیر و دل ِ من را نشکن
نه و نه گفتن پشت ِ سر ِ هم جایز نیست

آمدم خاستگاری، غزلم مهر ِ تو باد
جز جواب "بله" با اهل ِ قلم جایز نیست

#شهراد_میدری
دیدگاه ها (۶)

آن شب که تو در کنار مایی روز استو آن روز که با تو می رود نور...

.می گویم بانو بیا یک نیازمندی بنویسیممی دانی که من دیوانه ام...

همیشه می توانم مرد خوب قصه ات باشمبرایت بهترین عشق جهان را آ...

چقدر دوست داشتن تو خوب استدوست داشتن تو ماهی قرمز هیچ سفره ه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط