پارت

پارت 42

ویو ته

بعد از اینکه مادرشو دفن کردن حواسم به مینا بود چون اصلا حالش خوب نبود و رنگش مثل گچ سفید شده بود که پدر و مادر ناتنی مینا اومدن سمتم..

پدر مینا: حالش انگار خوب نیست نه؟!

تهیونگ: بلهه؟!

پدر مینا : مینارو میگمم حامله اس؟!

تهیونگ: (تعجب)

مادرناتنی: اره انگار حامله اسس .. رنگ و روش رو ببین به نظر زنت حامله اس بیشتر مواظبش باش

تهیونگ: هوم ..با اجازتون ما دیگ بریم

پدر مینا : همم باش برین خدافظ

تهیونگ: مینا داشو بریم دیگ ببین حال روت اصلا خوب نیس بلند شوو

مینا:اخه مامانم 😭

تهیونگ: بسهه دیگهه انقدر گریه نکن .. بلند شو بریمم عههه

مینا : باش داد نزن🤧
دیدگاه ها (۰)

پارت 43تهیونگ: خیلی خوب رسیدیمم ..مینا: بیمارستان چرا اومدی؟...

پارت 44تهیونگ: خیلی خوب نوبت توعه بروومینا: باش ..چن دقیقه ب...

پارت 41ویو ته *دیروز مینا خیلی داد و بیداد کرد ک باعث شد بیه...

پارت 40ویو ته مینا این دست و اون دست کرد و بلخره رفت داخل و ...

رمان{ برادر ناتنی} پارت ۱۶

#تک_پارتی #تهکوک#درخواستیتهیونگ نگران در حال درست کردن سوپ و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط