وقتی خزان می رسد

وقتی خزان می رسد 

ناله های حزین سازیی آشنا

با کشش یکنواخت

قلب مرا می نوردد ...

 

نمی خواهم گذر زمان را باور کنم

یک مرتبه صدای زنگ ساعت ،

مرا به خود می آورد !

حس می کنم زمان خیال ایستادن دارد

خودم را آهسته به باد می سپارم

نسیم بداندیش

مرا چون برگی پژمرده با خود می برد ...

من در رنگ باخته خود ،

و رودخانه ی نزدیکمان غرق می شوم

 

 #محمد_علی_رستمی
#پاییز
#چالش
دیدگاه ها (۳)

#پاییز برگشتهحتما برگی افتادنش را فراموش کرده بودآن قدر ها م...

چند خسپیم صبوح است صلا برخیزیمآب رحمت بستانیم و بر آتش ریزیم...

حریق خزان بود...همه برگ ها آتش سرخ، همه شاخه ها شعله زرددرخت...

شنیدستم که وقت برگریزانشد از باد خزان، برگی گریزانمیان شاخه‌...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط