فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۳۵

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت³⁵

ات : الان میخوای به رزی و مامانت چی بگی هوم ؟
کوک : شاید بهتره دیگه راجب مریض شدنت بهشون بگم
ات : نههههه اگه بگی من آب میشم میرم توی زمین
که کوک خندید و آروم صورتش جلو آورد
کوک : تا وقتی پیش منی حق نداری از هیچی خجالت بکشی
بعدم رفتیم بیرون که دیدیم مامان کوک رفته هوففففففف خداروشکر حوصلشو نداشتم زنیکه ی ... ( خواهرم آرام )
رزی اومد سمتمون
رزی : چیکار میکردید چرا انقد طولش دادید
ات : عاممممم
رفتم پشت کوک قایم شدم کوک سریع گفت
کوک : بیا باید یچیزی رو توضیح بدم
ات : نه کوک لطفا
کوک : ات بالاخره که میفهمید
رزی : چی رو می‌فهمیدم
ات : هوفففففف باشه
کوک داشت همچی رو راجب مریضیم توضیح می‌داد منم از ترس و خجالت تمام مدت پشت کوک بودم و از پشت لباسش رو گرفته بودم رزی هم با تعجب و نگرانی داشت گوش میداد
رزی : خب الان بهتری ؟
ات : آ....آره خوبم
رزی : اشکال نداره زود خوب میشی
ات : مرسی
یهو حوس شکلات داغ کردم خیلی وقت بود نخورده بودم تقریبا از وقتی مریض شده بودم
ات : رزی میگم خونتون شکلات داغ داری ؟
رزی : آره صبر کن الان برات درست میکنم میارم
ات : ممنون
رزی رفت که برام شکلات داغ درست کنه و با یه لیوان پر برگشت
ات : مرسییی....


انقد دیگه طول کشید گفتم گور بابای شرط ها برید حالش رو ببرید
این پارت هم شرط نداره هروقت عشقم کشید میزارم 😃
دیدگاه ها (۳۲)

تهکوک آوردم براتوننننن

ما خیلی با ادب هستیم مگه نههههه

آیدل من خیلی گرونه

سه سال که چه عرض کن ۱۳ سال_

°~°

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۰

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط