آمد بهار و خوشدلم از رنگ و بوی گل

.
آمد بهار و خوشدلم از رنگ و بوی گل
آن به که می کشم دو سه روزی بروی گل

گل دیدم، آرزوی کسی در دلم فتاد
کز دیدنش کسی نکند آرزوی گل

این دم که بوی دلکش گل میدهد نسیم 
بس دلکشست گشت گلستان ببوی گل

خوش آن که یار باشد و من در حریم باغ
من سوی او نظر فگنم، او بسوی گل

دید آن دو رخ هلالی و آسوده دل نشست 
از جست و جوی لاله و از گفت و گوی گل


هلالی جغتایی
دیدگاه ها (۲)

.هوا هوای بهار است و باده باده ناببه خنده خنده بنوشیم و جرعه...

آنکه دائم نفسش حس تو را داشت منماینچنین عشق تو در سینه نگهدا...

.قلمم باز هوای تو به جانش افتادلذت از تو نوشتن به سرش باز اف...

.لبانت قند مصری،گونه‌هایت سیب لبنان راروایت می‌کندچشمانت آهو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط