پارتصدچهلهفت غرییهآشنا

#پارت_صد_چهل_هفت #غرییه_آشنا
لبخند زدم سرمو انداختم پایین،اومد جلو دستامو گرفت
-خواهش میکنم قبول کن،اگه قبلا حتی یه درصد هم به اینکه ازدواج کنیم شک داشتم امشب که دیدمت مطمئن شدم

به چشماش نگاه کردم،چی میخواستم جز کسی که دوستم داشته باشه
+من جوابم به پیشنهادت مثبته
یه خنده بزرگ اومد رو لبش
-یعنی الان دیگه قبول کردی زن من بشی
+اهوم
-وای مرسی که قبول کردی،قول میدم خوشبختت کنم
+من میدونم همین که باشی خوشبختم

بغلم کرد،دستامو حلقه کردم دور کمرش...چقد خوب شد کاش زودتر میومدم سئول...واقعا دوستش دارم...
-عه لیلا اونجا رو ببین

اشاره کرده سمت آسمون
+کو کجاست؟
-اوناهاش اوناهاش

یه قدم رفتم جلو داشتم نگاه آسمون میکردم یهو دستشو گرفت جلو صورتم از بین انگشتاش یه گردنبند با پلاک ماه آویزون صد
+وای چقد قشنگه

آوردش پایین انداختش دور گردنم
+مرسیی،خیلی قشنگه

از پشت بغلم کرد
-فکرشم نمیکردم یه روزی این اتفاق برام بیافته
+حالا که افتاده
-اهوم خوشحالم که افتاده
+قول میدم یه جوری باشم که همیشه همینقدر خوشحال بمونی

تا دیر وقت کنارش موندم،شب هم خودش رسوندم خونه
+مرسی بابت همه چی خیلی شب خوبی بود
-خوهش میکنم،هرچی زودتر رسمی اقدام میکنم و با کمپانی حرف میزنم
+باشه
-نگران نباشی هاا
+نه
-شبت بخیر خوب بخوابی
+شب بخیر مواظب خودت باش
#کاری از نویسنده گروه:@forough_wolf
#exo
دیدگاه ها (۱۴)

#پارت_صد_چهل_هشت #غریبه_آشناخیلی بهم خوش گذشت در زدم در رو ب...

#پارت_صد_چهل_نه #غریبه_آشنالیلا:دیوونه اید بخدا،اون از دونگه...

#پارت_صد_چهل_شش #غرییه_آشناراهنماییم کرد تا داخل ساختمون اون...

#پارت_صد_چهل_پنج #غریبه_آشنالیلاخیلی فکر کردم راجب حرفایی که...

پارت 6 وقتی دوستش داشتی اما

من و ملاقات با BTSpart «۹»من : نه پس دوستتون ندارم که پیشتون...

پارت۱ [دیوانه وار عاشق]ات: سلام من ات هستم ۱۸ سالمه و تو ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط