مالکیت خونین p

مالکیت خونین p13
قلب شیزوکو یه لحظه محکم‌تر زد. اون انتظار این اعتراف رو نداشت. انتظار نداشت که نرا، کسی که همیشه همه رو از خودش دور می‌کرد، حالا این‌قدر واضح بگه که نمی‌خواد از دستش بده.

این فقط یه بازی نبود. این فقط یه حس لحظه‌ای
نبود.
این واقعی بود.
شیزوکو یه لحظه مکث کرد، انگار داشت وزن کلمات نرا رو روی قلبش حس می‌کرد. تا حالا هیچ‌کس بهش نگفته بود که نمی‌خواد از دستش بده. همیشه یه آدم تنها بود، همیشه کسی بود که خودش انتخاب می‌کرد کی بره و کی بمونه.
ولی نرا… اون فرق داشت. اون آدمی نبود که راحت به کسی وابسته بشه، ولی حالا اینجا بود، با اون نگاه جدی و دست‌هایی که هنوز شیزوکو رو محکم گرفته بودن.

شیزوکو نفس عمیقی کشید. نگاهش روی نرا ثابت موند و لبخند محوی زد. این بار، تصمیمش رو گرفته بود.

شیزوکو: "پس من می‌مونم."
یه لحظه سکوت شد. بعد، یه تغییر نامحسوس توی صورت نرا ایجاد شد، یه چیزی بین آسودگی و رضایت. شاید حتی یه چیزی شبیه خوشحالی، هرچند که اون هیچ‌وقت مستقیم نشونش نمی‌داد.

نرا: "تصمیم قطعی‌ته؟"

شیزوکو سرش رو تکون داد. این بار هیچ تردیدی نداشت. گذشته‌ش بخشی از اون بود، ولی دیگه قرار نبود زندگیش رو کنترل کنه.

نرا: "خوبه."
یه لبخند محو گوشه‌ی لبش نشست، اما خیلی زود محو شد. اون هنوز نرا بود—خشن، مغرور، اما حالا… شاید یه ذره مهربون‌تر.
شیزوکو تصمیمش رو گرفته بود، اما این به معنی پایان مشکلات نبود. گذشته هیچ‌وقت به این راحتی کنار نمی‌رفت.

چند روز بعد، نرا و شیزوکو توی یه کوچه‌ی تاریک بودن، منتظر یه معامله‌ی مهم. یکی از باندهای رقیب قصد داشت منطقه‌ای رو که نرا روش تسلط داشت، تصاحب کنه. این یه درگیری معمولی نبود—یه اعلان جنگ بود.

نرا، مثل همیشه، با یه نگاه خونسرد ایستاده بود، ولی توی چشم‌هاش یه برق خطرناک بود. اون از جنگ لذت می‌برد، و اینو هیچ‌وقت مخفی نمی‌کرد. اما این بار، یه چیز فرق داشت… این بار شیزوکو کنار اون بود.
شیزوکو: "چرا انقدر خونسردی؟ اینا فقط اومدن حرف بزنن؟"

نرا (با لبخند محو): "نه. اومدن که بمیرن."

قبل از اینکه شیزوکو بتونه واکنشی نشون بده، درگیری شروع شد.

مشت‌ها و لگدها، صدای شکست استخون‌ها، فریادهایی که توی شب پیچید. نرا، مثل یه سایه‌ی بی‌رحم، بین دشمن‌ها می‌چرخید، بی‌وقفه، خشن، بدون ذره‌ای ترس.
دیدگاه ها (۱)

مالکیت خونین p14 و شیزوکو… اون هم عقب نکشید. این زندگی‌ای ب...

مالکیت خونین p15بوسه‌ای خشن، محکم، مالکانه.شیزوکو یه لحظه چش...

مالکیت خونین p12 شیزوکو نگاهش رو ازش گرفت. "نرا… نمی‌خواستم ...

مالکیت خونین p11شیزوکو سرش رو بلند کرد، یه لحظه انگار جا خور...

پارت هفتم: ردِ خاطره‌هاهلیا صبح زود از خواب بیدار شد. تصمیم...

black flower(p,257)

پارت : ۳۵

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط