تو نقش جهان...

من" ارگ بم" و خشت به خشتم متلاشی
تو "نقش جهان" هر وجبت ترمه و کاشی

این تاول و تبخال و دهان سوختگی ها
از آه زیاد است ،نه از خوردن آشی

از تنگ پریدیم به امید رهایی
ناکام تقلایی... و بیهوده تلاشی...

یک بار شده برجگرم زخم نکاری ؟
یک بار شده روی لبم بغض نپاشی؟

هر بار دلم رفت و نگاهی به تو کردم
بر گونه ی سرخابی ات افتاد خراشی

از شوق هم آغوشی.... و از حسرت دیدار .....
بایست بمیریم چه باشی.... چه نباشی
حامدی عسگری
دیدگاه ها (۴)

حذف به قرینه

نیست...

امام...مردی از فراسوی باور ما...

مردی فراسوی باور ما

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط