خسته ام از زندگی اما جوانی میکنم

خسته ام از زندگی اما جوانی میکنم
دفترم را میگشایم شعر خوانی میکنم

دفتر شعرم سفید است و میان برگها
من هنوزم نام او را گل فشانی میکنم

عشق خود با او روایت کرده ام اما دگر
دفترم را کنج گنجه بایگانی میکنم

من برای درد و رنج وغصه های عاشقی
اشکها می ریزم و با غم تبانی میکنم

رفته عمری و هنوزم من برای وصل او
رو به درگاه و دعای آسمانی میکنم

دفترم را میبرم باخود از این دنیا ولی
قصه این عاشقی را جاودانی میکنم
دیدگاه ها (۱۸)

همه از من در مورد یک شکستِ عمیقِ عشقی می پرسند ...و کسی نمی ...

صفرعاشقی که میرسد. در هوای چشمانت....قنوت عشق میبندم.. به ب...

گفته بود اولینَ‌ش "من" هستم!باورش کردمافتخار هم میکردماولینِ...

نمی دانــمچــرا بیــن ایــن همــه آدمپــیــله کــرده ام بــه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط