حال دنیا را چو پرسیدم من از فرزانه ای

حال دنیا را چو پرسیدم من از فرزانه ای؟
گفت: یا آب است؛ یا خاک است یا پروانه ای!

گفتمش احوال عمرم را بگو؛ این عمر چیست؟
گفت یا برق است؛ یا باد است؛ یا افسانه ای!

گفتمش اینها که میبینی؛ چرا دل بسته اند؟
گفت یا خوابند؛ یا مستند؛ یا دیوانه ای!

گفتمش احوال جانم را پس از مردن بگو؟
گفت یا باغ است؛ یا نار است؛ یا ویرانه ای!

دیدگاه ها (۷)

امشبروےبامِ دلتنگےدانہ دانہ بربادمیدهمگلـبرگهاےیخ زده ے خاطر...

اون سال پاییز نخواستکه ساعت مچی شو یه ساعت به عقب تر برگردون...

حرمت چشم ترم اهسته اهسته شکست !!!،قدر دل را دلبرم اهسته اهست...

مار از پونه، من از مار بدم می‌آیدیعنی از عامل آزار بدم می‌آی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط