پدرم میگفت

پدرم میگفت:
محبتت را به برگ ها سنجاق مزن

که باد با خود می بَرد...

محبتت را به آب جویی بریز

که با ریشه ها عجین شود...

ریشه ها هرگز اسیر باد نیست...



مادرم میگفت:

پروانه ی محبتت را

به تار عنکبوتی بینداز که سیر نباشد...

محبتت را به خانه ی دلی بنشان

که خیال بیرون شدن ندارد...




و یاد معلمم بخیر...

هر وقت به آخر خط میرسیدم میگفت:

نقطه سر خط...

مهربان تر از خودت

با دیگران باش...Z
دیدگاه ها (۱)

می گویند #زمان،آدمها را عوض می‌کند.#اشتباه_نکن.#زمان...حقیقت...

مردمانی که آهنین مشتنددشمنان را به دوستی کشتند رفتار زشت و ن...

#پستم_مخاطب_خاص_نداره#اومدیــــــــم_مجازے…اولاش لایــــڪه ز...

چه شود ای گل نرگس، با تو دیدار کنم / جان و اهل و هستی ام، بر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط