ای ابر دل گرفتۀ بی آسمان بیا

ای ابر دل گرفتۀ بی آسمان بیا
باران بی ملاحظۀ ناگهان بیا

چشمت بلای جان و تو از جان عزیزتر
ای جان فدای چشم تو با قصد جان بیا

مگذار با خبر شود از مقصدت کسی
حتی به سوی میکده وقت اذان بیا

شهرت در این مقام به گمنام بودن است
از من نشان بپرس ولی بی نشان بیا

ایمان خلق و صبر مرا امتحان مکن
بی آنکه دلبری کنی از این و آن بیا

قلب مرا هنوز به یغما نبرده ای
ای راهزن! دوباره به این کاروان بیا

فاضل نظری
دیدگاه ها (۵)

خانه ی قلبم خراب از یکّه تازی های توستعشق بازی کن که وقت عشق...

دلـم ، دریا به دریا ، از تماشای تو می گیرددلم دریاست امـا از...

چند روزی است که تنها به تو می اندیشماز خودم غافلم اما به تو ...

در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟مثل آرامش بعد از یک غم مثل ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط