گرچه در دورترین شهر جهان محبوسم

گرچه در دورترین شهر جهان محبوسم
از همین دور ولی روی تو را می‌بوسم

گرچه در سبزترین باغ، ولی خاموشم
گرچه در بازترین دشت، ولی محبوسم

خلوت ساکت یک جوی حقیرم بی‌تو
با تو گستردگی پهنه اقیانوسم

ای به راهت لب هر پنجره یک جفت نگاه!
من چرا این‌قدر از آمدنت مأیوسم؟

این غزل حامل پیغام خصوصی من است
مهربان باشی با قاصدک مخصوصم

گرچه تکرار نباید بکنم قافیه را
به‌خصوص آن غلط فاحش نامحسوسم

بار دیگر می‌گویم تا یادت نرود:
مهربان باشی با قاصدک مخصوصم.
دیدگاه ها (۱)

دلم که برایت تنگ میشود...

مجبوره چون تنهاست :(

آخرین پرنده را هم رها کرده‌اماما هنوز غمگینمچیزی در این قفسِ...

.دل بکنم ، جان بکنم ، گور بکنم این همه کار... ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط