این کوزه چو من عاشق زاری بوده ست

‌‌‌
این کوزه چو من عاشق زاری بوده ست
در بندِ سرِ زلف نگاری بوده‌ست
این دسته که بر گردنِ او می‌بینی
دستی‌ست که برگردن یاری بوده‌ست
دیدگاه ها (۱)

به توافتاد محبتتو شدی جان و روانم ...

ﺣﻠّﺎﺝ ﺷﺪﻡ ؛ ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﮐﻔﺮﻡ ﺳﻮﮔﻨﺪ ؛ﺩﻟﺘﻨﮓ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺩﺍﺭ ﺯﺩﻧﺪ...

از کجا معلومشاید دنیای دیگری در کار استشاید قرار است همه ی ن...

ای جان من خسته درمانده فدایتمن منتظرم بشنوم از دور صدایت شای...

ای جان من خسته درمانده فدایتمن منتظرم بشنوم از دور صدایت شای...

بازی زلف تو امشب به سر شانه ز چیست؟خانه بر هم زدن این دل دیو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط