با آه مینویسم و شاید به این امید

با آه مینویسم و شاید به این امید
گوش تو حرف و درد دلم را کمی شنید

هوشی نمانده در سر اهل دلانِ شهر
تا عطر و بوی موی تو در شهرمان وزید

مانند مرده ای شدم اما خیال تو
جانی دوباره داده وُ گویی نفس دمید

با من بگو جواب سوالم،، که می شود؟؟
عمری به سینه باشی و اما تو را ندید؟؟؟

باران خوش طراوت دل لحظه ای ببین
گل بوته های باغ دلم،، از کمر خمید

گفتی که میروی و دلم پاره پاره شد
این حرف تو شبیه خوره روح را جوید
دیدگاه ها (۳)

‍ گل سر نیست ولی موی سرم هست هنوزتن من آب شد اما اثرم هست هن...

من از تکرار بیزارم ولی تکرار تـــــو زیباستنوازش های دستانت ...

بنویسید خزان، سهمِ من و قسمتِ منبنویسید خزان، مالِ من و ثروت...

اگرچه سبز و جوانم شبیه پاییزم!همیشه درد خودم را به سینه می ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط